| | | | | | |
|
مدت عالم به آخر میرسد بیهیچ شک |
|
طالع عالم نمیبینی که چون منحوس شد |
|
|
احتباس روزی خلق آسمان آغاز کرد |
|
آدمیزاد از بقا یکبارگی مایوس شد |
|
|
خلق رابیوجه روزی عمر خواهد بود نه |
|
وجه روزی از کجا چون بوالحسن محبوس شد |
|
|
ای جهان را بوده بنیاد از طریق مکرمت |
|
چون تو مستاصل شدی یکبارگی مدروس شد |
|
|
دعاگو اسبکی دارد که هر روز |
|
ز بهر کاه تا شب میخروشد |
|
|
غزل میگویم و در وی نگیرد |
|
دو بیتی نیز کمتر مینیوشد |
|
|
توقع دارد از اصطبل مخدوم |
|
که اورا کولواری کاه نوشد |
|
|
وگر که نیست در اصطبل مخدوم |
|
در این همسایه شخصی میفروشد |
|
|
خداوندا رهی را شاهدی هست |
|
که چرخ از عشق او پروین فروشد |
|
|
مدام از شاخ زلف و باغ رخسار |
|
به عاشق سنبل و نسرین فروشد |
|
|
مرا گوید به مستی هرزه بفروش |
|
که عاشق وقت مستی آن فروشد |
|
|
به پیران سر نکو ناید که چاکر |
|
برای لوت او سرگین فروشد |
|