| | | | | | |
|
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی |
|
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم |
|
|
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی |
|
خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم |
|
|
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی |
|
راستی باید بگویم با نصیب وافرم |
|
|
وز الهی آنچه تصدیقش کند عقل صریح |
|
گر تو تصدیقش کنی بر شرح و بسطش ماهرم |
|
|
وز ریاضی مشکلی چندم به خلوت حل شده است |
|
واندر آن جز واهب از توفیق کس نه یاورم |
|
|
وز طبیعی رمز چند ار چند بیتشویر نیست |
|
کشف دانم کرد اگر حاسد نباشد ناظرم |
|
|
نیستم بیگانه از اعمال و احکام نجوم |
|
در بیان او به غایت اوستاد و ماهرم |
|
|
چون ز لقمان و فلاطون نیستم کم در حکم |
|
ور همی باور نداری رنجه شو من حاضرم |
|
|
با بزرگان مستفیدم با فرودستان مفید |
|
عالم تحصیل را هم وارد و هم صادرم |
|
|
غصه ها دارم ز نقصان از همه نوعی ولیک |
|
زین یکی آوخ که نزدیک تو مردی شاعرم |
|
|
این همه بگذار با شعر مجرد آمدم |
|
چون سنایی هستم آخر گرنه همچون صابرم |
|
|
هریکی آخر از ایشان بیکفافی نیستند |
|
این منم کز مفلسی چون روز روشن ظاهرم |
|
|
خود هنر در عهد ما عیب است اگرنه این سخن |
|
میکند برهان که من شاعر نیم بل ساحرم |
|
|
خاطرم در ستر دیوان دختران دارد چو حور |
|
زهرهشان پرورده در آغوش طبع زاهرم |
|
|
گر ز یک خاطب یکی را روز تزویج و قبول |
|
برتر از احسنت کابین یافتستم کافرم |
|
|
در چنین قحط مروت با چنین آزادگان |
|
وای من گر نان خورندی دختران خاطرم |
|
|
اینکه میگویم شکایت نیست شرح حالتست |
|
شکر یزدان را که اندر هرچه هستم شاکرم |
|
|
در غرض از آفرینش غایتم بس اولم |
|
گرچه در سلک وجود از روی صورت آخرم |
|
|
قدر من صاحب قوامالدین حسن داند از آنک |
|
صدر او را یادگار از ناصرالدین طاهرم |
|