| | | | | | |
|
گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش |
|
چون گنه را عذر میآرم، خداوندا، ببخش |
|
|
پای خجلت را روایی نیست بر درگاه تو |
|
دست حاجت پیش میدارم، خداوندا، ببخش |
|
|
گر گناهم سخت بسیارست رحمت نیز هست |
|
بر گناه سخت بسیارم، خداوندا، ببخش |
|
|
چون پذیرفتار بدرفتار نادانان تویی |
|
بر من نادان و رفتارم، خداوندا، ببخش |
|
|
مایهداران نقد روز رفته بازآرند و من |
|
بی زر این شهر و بازارم، خداوندا، ببخش |
|
|
پیشت از روز الست آوردم اقرار «بلی» |
|
هم بر آن پیشینه اقرارم، خداوندا: ببخش |
|
|
بخششت عامست و میبخشی سزای هر کسی |
|
گر به بخشایش سزاوارم، خداوندا، ببخش |
|
|
ناامیدی بردم از یاران، که میاندوختم |
|
روز نومیدی تویی یارم، خداوندا، ببخش |
|
|
آبرویم نیست اندر جمع خاصان را، ولی |
|
آب چشمم هست و میبارم، خداوندا، ببخش |
|
|
عالمی بر عیب و تقصیرم تو، یارب دست گیر |
|
واقفی بر غیب و اسرارم، خداوندا، ببخش |
|
|
گفتهای: بر زاری افتادگان بخشش کنم |
|
اینک آن افتادهی زارم، خداوندا، ببخش |
|
|
با خروش سینهی زیرم، الهی، درپذیر |
|
یا بر آب چشم بیدارم، خداوندا، ببخش |
|
|
گر به دلداری دل مجروح من میلی نمود |
|
بر دل مجروح و دلدارم، خداوندا، ببخش |
|
|
ور چشیدم شربتی بیخود ز روی آرزو |
|
ز آرزوی خود به آزارم، خداوندا، ببخش |
|
|
اوحدیوار از گناه خود فغانی میکنم |
|
بر فغان اوحدیوارم، خداوندا، ببخش |
|