این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
227
OMAR KHAYYAM
۳۳۶
من ظاهرِ نیستیّ و هستی دانم | ||||||
من باطنِ هر فراز و پستی دانم | ||||||
با اینهمه از دانشِ خود شرمم باد | ||||||
گر مرتبهٔ ورایِ مستی دانم |
۳۳۷
من باده خورم ولیک مستی نکنم | ||||||
الّا بقدح درازدستی نکنم | ||||||
دانی غرضم ز می پرستی چه بود | ||||||
تا همچو تو خویشتن پرستی نکنم |
۳۳۸
محرم هستی که با تو گویم یک دم | ||||||
کر اوّل کار خود چه بودست آدم | ||||||
محنت زدهٔ سرشته اندر گلِ غم | ||||||
یکچند جهان بخورْد و برداشت قدم |
336.L. N. B.Line 1, Being and Not-being , 'Grade,' i.e. of learning.
338.C. L. N. A. I. J.Note the archaic form budast.Bl., Prosody, p. 12.Mihnat zadayé, hamza for ya i tankír.