تاریخ اوائل انقلاب و مشروطیت ایران/دیباچه
دیباچه
آقای درخشش که ایراد خطابههای مندرج در این جزوه مرهون اقدام و جد ایشان است عنایت دیگری نموده و مصمم به طبع و نشر جداگانه آن خطابهها بطور مستقل و بشکل رسالهای شدند و اینک این رساله بهمت ایشان بمعرض انظار عامه گذاشته میشود اینجانب باین مناسبت بر آن شدم که سخنی چند در دیباچهٔ آن بیفزایم که متضمن نکاتی چند برای توضیح بعضی مطالب خطابه باشد.
۱- مانند هر خطابه و مقاله و نوشته به بیانات من در قسمتهائی از تاریخ اوایل عهد مشروطیت نیز انتقاداتی شفاهی و کتبی بعمل آمده یا مسموع شد و این امر به مضمون مَنْ اَلَّفَ فَقَدْ اسْتَهدف طبیعی و مفهوم است و آنچه معقول و ناشی از علاقه بکسب توضیحات بیشتری یا بعنوان سئوال عادی و عاری از کنایات مبهم و مبنی بر بعضی وهمها باشد بسیار مطلوب هم هست و موجب خوشوقتی گوینده میشود. بعضی ایرادات شاید در عالم انصاف و حقیقتجوئی مجرد منزه از خودخواهی وارد هم بوده و هست و همیشه من متوجه آیه شریفه وَ ما اُبَّرءُ نَفْسی بودهام و از این جمله آنست که شاید بهتر بوده است که من در مقام نقل اقوال بعضی نویسندگان اشاره به بعضی مولفین آن نوشتهها نکرده باشم و بتعبیر «در بعضی کتب چنین گفته شده و اگرچه دلیلی نیست بر آنکه آن گفته ناشی از غرض سوئی بوده منتهی دارای اشتباه است و با حقیقت مطابقت ندارد» اکتفا کرده باشم و حقیقت هم اینست که من ظن غرض و خلافی عمدی یا قلب حقایق عالما و عامداً نسبت بهیچکدام از آن مولفین ندارم.
۲- قسمتی دیگر از ایرادات هم آن نوع است که ولو آنکه گاهی بعنوان سئوال طرح شده است گذشته از کشف سوء عقیدت ایرادکننده نسبت بگوینده در مورد بعضی از آنها که فقط از کممحبتی یا حتی گاهی خدای نخواسته از خصومت بیغرضانه به خطیب بوده (البته در موارد نادره) آن سئوالات و احساسات در واقع نه جوابی دارد و نه علاجی. در بیشتر موارد چنان احساس و استنباط میشود که سئوالات ناشی از یک مرض وبائی وهم است که بدبختانه در اذهان نسل کنونی ایرانی رسوخ عمیق یافته است و آن مرض شیوع عجیب خارقالعاده تصورناپذیر پیدا کرده یعنی اعتقاد سرآمیز بتأثیر سحرآمیز نفوذ خارجیان در ایران که کل نقائص و ناکامیابیها و اختلال امور را به فعالیت نهانی و اغراض سوء و تحریکات تسخیرکنندهٔ آنان منسوب داشته و بجادوگری آنها عطف میکنند و بر اثر چنین حالت روحی عجیب غیرطبیعی یا ناطق را غافل از توجه بآن جادو و درک اسرار و رموز دسائس و تاثیرات انگشتهای آن شیاطین مسلط بر تمام نفوس و اعمال ماو گرداننده چرخ تمام حوادث تاریخ ما از کلی و جزئی پنداشته و یا حتی خود گوینده و اعمال و اقوال او را نیز تحت تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم آن خناس وسواسها میشمرند.
۳- بعضی از ایرادات یا سئوالات مستقیماً و بالصراحه یا کنایهٔ ابلغ من التصریح مبنی بر ظن کذب عمدی خطیب بوده و غرض سوئی در بیانات او و سعی او در مستور داشتن حقیقت و کتمان اصل مطلب فرض شده است و حتی برای اثبات هر اظهاری دلیل و شهود خواستهاند. البته برای اینجانب که در بیان مطالب تقید افراطی وجدانی بعدم انحراف از حقیقت و احتراز از تاثیر تمایلات نفسانی داشته و یک کلمه هم جز پس از اطمینان از صحت و صدق آن (مگر در بعضی روایات از دیگران) نمیگویم ممکن نیست برای اقناع شکاکی و بثبوت رساندن هر جمله از اظهارات خود به محکمه بروم و اقامه شهود نمایم یا قسم بخورم اگرچه قول شخص با شرافت خود در حکم سوگند است.
۴- بعضی دیگر از اعتراضات نیز ناشی از احساسات وفاداری بخویشاوندان است که وقتی که در یک مطلبی اظهار ناطق برخلاف اظهارات منسوب محترم ایراد گیرنده بود و آن شخص را تخطئه کرده و نوشته با گفته او را خلاف حقیقت خوانده باشد ولو آنکه نسبت اشتباه باو داده و شخص او را محترم شمرده باشد حس غیرت و تعصب اولاد و اعقاب یا منسوبین دور یا نزدیک تحریک شده و اظهارات ناطق را همچون حمله و یا خدای نخواسته طعن بر والد ماجد یا جد والامقام یا منسوب مرحوم تلقی نمایند. این نوع احساس و ملال یا رنجیدگی غیرطبیعی نیست اگرچه گاهی از انصاف دور باشد چه همه حتی نیاکان محترم ما هم جایزالخطاء بودهاند و اگر نسبت اشتباه و سهو بدون اسناد غرض بآنها داده شود ولی با نهایت احترام به شخص آنها باز هم موجب ملال خاطر منسوبین حی و حاضر میشود و این نوع اعتراض هم علاجی ندارد و شکایت تند آنها هم نباید باعث رنجش ناطق گردد.
۵ - من در صحبتی که در واقع بر سبیل حکایت یعنی خاطرات متفرقه عهد اوایل مشروطیت کردم قصد تدوین منظم و مرتب تاریخی نداشتهام که چیزی از من فوت نشود لکن از فحوای بعضی اظهار مستمعین یا خوانندگان جراید استنباط کردم که انتظار تاریخ جامع و کامل داشتهاند که من از ابتدا عذر آنرا خواسته و گفته بودم که من فقط بعضی مشاهدات عینی خود را که در نوشتههای سابقین ذکر نشده بیان خواهم کردو بس.