تاریخ اوائل انقلاب و مشروطیت ایران/خطابه اول
خطابه اوّل
آقای درخشش بنام این مجمع و ظاهراً از طرف اعضای محترم آن از اینجانب تقاضا فرمودند که در اینجا روزی صحبتی بکنم و در واقع منظور ایراد خطابهای بود در یک موضوعی که مورد علاقه آقایان تواند بود. با وجود نهایت میل باجابت تقاضای ایشان حقیقت آنست که در انتخاب موضوع، خود من حیران بودم و ایشان از راه فرط ادب جبلی انتخاب موضوع را بخود اینجانب واگذاشتند لکن خود این مطلب موجب اشکال شد چه من در هیچ موضوع خاصی بجز یکی دو مسئله غیرعادی و شاذ راجع به بعضی امور تاریخ قدیم ایران یا قسمتی از تاریخ اسلام مطالعه وافی و کافی ندارم و در هیچ رشته از رشتههای معرفت مایهای نداشته و تهیدستم و لذا مطالبی بااهمیت یا دلکش که مستمعان را بکار آید و حاضرین آنرا بهتر از بنده ندانند نداشتم و نتوانستم چیزی پیدا کنم که اهل علم و ادب که این مجمع را تشکیل دادهاند بدان علاقه پیدا کنند. عاقبت مثل موارد متعدد دیگری نظیر این مورد فکر پیشنهادکننده محترم باستفاده از کهولت و شیخوخت من منتقل شده و از من خواستند که از مشهودات و سرگذشت خود مخصوصاً آنچه را که در تاریخ انقلاب ایران شخصاً شاهد بودم مجملی سخن گویم. من این پیشنهاد را پذیرفتم زیرا که سه علت مهم و نادرالوجود مؤید انتخاب این موضوع توانستی بشود: یکی حافظهٔ من که موهبتی الهی در حق من است و البته شایسته شکر من است و مخصوصاً در نقل وقایع از خلط و اشتباه تاحدی مصونم. دوم تقید افراطی است که برعایت حقیقت و بیطرفی بحد کمال و بیغرضی و احتراز کامل از مبالغه دارم و آنچه بگویم مطلقاً آفاقی (Objectif) است و رخنهای از جنبههای انفسی (Subjectif) در آن نیست، سوم بیخبری نسل کنونی از بسیاری مطالب تاریخی عهد گذشته حتی نیم قرن قبل و استیلای فراموشی بر قسمتی از تاریخ معاصر ایران. باین جهات من پیشنهاد صحبت از تاریخ مشروطیت و مخصوصاً مراحل بدوی آن را که مقرون بافتخاراتی نیز برای ملت ما بود پذیرفتم.
برای سخن گفتن از تاریخ مشروطیت در ایران و توضیح کامل مطلب و تقریب لب موضوع باذهان شاید مناسب و حتی مقتضی باشد از تاریخ و سابقه این لفظ و این شکل حکومت و شاید هم از تاریخ خود حکومت در میان نوع بشر مختصری بطور اجمال بیان شود. این عطف نظر به سابقه وریشه هر مطلبی حالا در بین محققین خیلی مرسوم شده و بانگلیسی آنرا background گویند یعنی زمینهٔ قبلی با مقدمه هر امر یا تاریخ واقعهای قبل از خط بدایت معروف و مشهود و آشکار آن که میتوان آنرا در اصطلاح خودمان فجر یا ظهورات قبل از طلوع نامید.
البته مشروطیت نوعی از انواع حکومت است و ابتداء حکومت در نوع بشر پس از آنکه عائله بوجود آمده و تجمع انسانها در یک حوزه آغاز شده است بنابر بعضی فرضیهها در مراحل ابتدائی در بعضی نواحی، حکومت مادر بود در خانواده که بفرنگی بآن matriarcate گفتهاند (البته بیکی از معانی این کلمه). مرحله بعدی خصوصاً پس از افزایش عدّهٔ افراد اجتماع حکومت پدران بوده که آثار مضبوط آن در داستانهای بنیاسرائیل و شاید در اسماء بطون عرب قدیم مثل بنوقحطان و بنوعدنان و غیره باقی مانده است؛ کمکم اجتماعات بالنسبه بزرگتری بوجود آمد و مساکن جمعی عده معتد به در یک ناحیه پیدا شد که یک طائفه یا قبیله و عشیره و باصطلاح فرنگی «کلان» را تشکیل میدادند و کمال این مرحله بیشتر در دورهٔ سنک صیقلی (نئولیت) پس از اهلی کردن بعضی از حیوانات و اشتغال بزراعت و صنعت ساختن ظروف سفالین و آلات سنگی ظریفتر، با بناء مساکن بود که آغاز تمدن باید نامید و این تمدن ابتدائی بیشتر و بدواً در سواحل رودخانههای بزرک ظهور یافته است و مخصوصاً در دره نیل و سواحل فرات و دجله و شطالعرب، و سواحل شرقی چین و سواحل غربی امریکای جنوبی و مرکزی و هم چنین در سند وجود داشته است. در این ادوار مراحل ابتدائی و اولی زبان و وسایل تفاهم و احساسات و تفکرات دینی نیز شروع به حدوث و انبساط کرده است. باقتضای بوجود آمدن این اجتماعات انسانی فکر تشکیلات اجتماعی و نظم و امنیت و همچنین پرستش و ستایش و تاسیس معابد و ترتیب عبادت اجتماعی و سپردن سرپرستی نظم مدنی و امور روحانی باشخاص یا طبقاتی از جماعت پیدا شده و افرادی یا بزور بازو و یا بادعای ارتباط با ارواح علوی بر جمع تسلط پیدا کردهاند. در بین بعضی اقوام رؤسای متنفذ پرزور، حکمران حوزه خود میشوند که همین سمت منتهی بامارت و سلطنت میشود و در بعضی دیگر مانند بابل و شاید یمن نخست دورهٔ حکومت کاهنان برقرار بوده و بعدها امارت و سلطنت پیدا میشود. در تمام تاریخ بشر بین اجتماعات مختلف عالم قدرت مطلقه و حکومت با زورمندان بود و شدت و یا کمی ستمکاری و بیعدالتی فقط بسته به فطرت حکمران بود و افراط طمع و شهوات یا خداپرستی آنان در سرنوشت مردم تاثیر داشت. حکومتها همه استبدادی بود و اگر گاهی امیری عادل ظهور میکرد آن عدالت نیز بسته به دلخواه و سلیقه او بود نه از عدم قدرت بر ظلم و مقامت مظلومین. البته در اسلام، در عهد خلفای راشدین افکار عامه مسلمین دخالت و تاثیر معتدّبه در روش امراء داشته و داستان بیانات عمر ابن الخطاب در موقع جلوس بمسند خلافت معروف است که گفت «این امر را بمن تفویض کردید و من بهترین شما نیستم و اگر در روش من کجی دیدید آنرا راست کنید» و عربی بلند شد و شمشیر از نیام کشید و گفت اگر ما در تو انحرافی دیدیم آنرا با شمشیرهای خود راست میکنیم و عمر گفت شکر میکنم خدای تعالی را که در امت محمد هستند کسانی که انحراف عمر را با شمشیر راست میکنند. در تاریخ قرون اولی و قرون وسطی جز از حکومت استبدادی چیزی وجود نداشته مگر در بعضی ادوار در یونان و روم یعنی در قرن پنجم قبل از میلاد مسیح و بلافصل بعد از آن. دانایان گفته و نوشتهاند که دموکراسی یا حکومت ملی نتیجه و مآل آنست که بر حسب نمو وانبساط معرفت و رشد انسانی مستمراً و دائماً مجاهدت برای وسعت دادن به مبانی قدرت سیاسی در مملکت دوام داشته است و باین سبب تاریخ دموکراسی تاریخ تمدن بشری است و بمرور زمان با تکامل تمدن معنوی به وسعت و کمال دموکراسی افزوده و دخالت بعضی از طبقات ملت در امر حکومت زیادتر شده و رفته رفته این حق دخالت از طبقات ممتاز گذشته و شامل طبقات پائینتر و پائینتر شده و غلامان و روستائیان و کارگران نیز در این امر شرکت یافتهاند. البته مانند هر رشته از کمالات انسانی و ترقیات مدنی و معنوی و غیره در این امر هم سرچشمه اولی یونان بوده و پس از دوره تمدن یونان و روم دیگر اثر و نمونهای از این کمال سیاسی حتی در مغرب زمین هم دیده نمیشود و همهجا در مورد امراء و سلاطین روحانیان حق حکمرانی را برای آنان از جانب خدا و موهبت الهی شمردند بجز آنکه در قرون وسطی بسبب انبساط تجارت و کسب قدرت طبقه تجار آنجا و اینجا دائما در اروپا و مخصوصاً در آلمان و ایطالی شهرهای آزاد پیدا شدند و بتدریج نفوذ طبقه بازرگانان و صرافان افزایش گرفت. بهمان نسبت عمران بلاد و تزاید ثروت، قدرت استبدادی بی قید و بند جباران نیر متدرجاً کاستن گرفت. دستگاه سرمایهداری تدریجاً بنیان مملکت شد و علاقه مردم بحقوق مدنی قدیم روم زیادتر گشته زر بر زور تقدم پیدا کرد. کشف آمریکا نهضت جدیدی در طریق تجارت اروپا احداث نمود و اختراع طبع موجب عمومیت آشنائی مردم با علوم و معارف قدیمه گردید و بر اثر این انبساط مدنیت نسیم آزادی جدیدی در دنیا و مخصوصاً در اروپا وزیدن گرفت.
باوجود بعضی انقلابات برای آزادی طبقات محکومه و دخالت دادن بآنها در امور سیاسی و اجتماعی از گاهی بگاهی مانند قیام اسپارتاکوس در نیمه اول قرن اول قبل از مسیح در مملکت روم و قیام مزدک در ایران در قرن ششم مسیحی و شورش عجیب زنج در جنوب عراق در نیمه دوم قرن سوم حکومتی مستمر و متکی بر طبقات زیردست ملت پس از دموکراسی محدود آتن در قرن پنجم و چهارم قبل از مسیح تا قیام مردم هولاند برضد استیلا و جور اسپانیولیها که منتهی بغلبه آن ملت و تاسیس جمهوریت هولاندی گردید پیدا نشد و در واقع چنانکه گفته شد گذشته از یونان قدیم که منبع و منشاء همه ترقیات و اصلاحات مادی و معنوی و علمی و سیاسی و اجتماعی تاریخ بشر بود مشروطیت بمعنی دخالت ملت با بعضی طبقات آن در امر حکومت و اداره مملکت و یا بمعنی عام حکومت ملی ناقص و یا کامل که فرنگیها آنرا دمکراسی نامیدهاند اولین مرتبه در انگلستان در اوایل قرن هفتم یعنی اواخر عهد خوارزمشاهیان در ایران و اوایل قرن سیزدهم مسیحی با اعلان فرمان بزرک جوهن پادشاه انگلیس در اواخر بهار سال ۱۲۱۵ مسیحی معروف به «ماگناچارتا» برقرار شد (البته بطور ناقص و ابتدائی). و بوسیله دخالت دادن اشراف و اعیان و مقامات بزرک و کوچک روحانی مملکت در حکومت و قوانین کشور حکومت مطلق انفرادی تعدیل یافت.
این آغاز محقر ولی مهم بتدریج در آن مملکت تکامل یافته و حقوق طبقات عالیه کشوری و روحانی و حقوق عامه در تصویب قوانین و مالیات و مصارف کاملتر گشته و قدرت سلاطین تناقص یافت و این تکامل تا ۵۰ سال قبل با افزایش قدرت و اختیارات پارلمان و مخصوصاً مجلس عامه یا مجلس پائین به ذروهٔ کمال رسید بدرجهای که امروز در این مملکت تمام اقتدارات مملکتی از هر قبیل کلا و کاملا غیر از اقتدارات قضائی منحصراً در دست پارلمان است. بعد از انگلستان حکومت ملی و قانون اساسی ضامن آن در ایالات متحده امریکای شمالی بوجود آمد و آن در اولین سال قرن سیزدهم بود (که مطابق سال ۱۷۸۷ مسیحی باشد). قبل از این تاریخ یکی از سیاسیون نامدار انگلیسی باسم لاردچسترفیلد که ۱۴ سال پیش از بوجود آمدن آن قانون اساسی امریکائی مُرد گفته است که انگلیس تنها مملکت پادشاهی است در عالم که میتوان بحقیقت گفت صاحب یک قانون اساسی یعنی مشروطیت است و مفسرین انگلیسی قول او را چنین معنی کردهاند که در همه ممالک بجز انگلستان (در آن زمان) حکمران یا سلطان بالاتر از قانون بود و بهمین جهت انقلاب کبیر فرانسه در سالهای اول قرن سیزدهم یا بطور تحقیق در سنه ۱۲۰۳ بعمل آمد و بر اثر آن بتدریج در ممالک دیگر اروپا و مخصوصاً انقلاب آلمان و غیره در سنه ۱۲۶۴ (یا ۱۸۴۸ مسیحی) اساس حکومت ملی را در اروپا برقرار ساخت و پیشرفت این نهضتها و افکار کمکم بممالک مشرق هم رسید ولی البته با بطوء و مواجه شدن با مقاومتهای گوناگون. گمان نمیرود نه در موقع انقلاب فرانسه و حتی نه در موقع انقلاب آلمان خبری از این احوال و نهضتها به ایران رسیده بوده است و حدس خیالی یکی از نویسندگان روسی معاصر که بین انقلاب مشروطیت در آلمان و ظهور باب و نهضت بابیه در ایران ارتباطی قائل شده ظاهراً اساسی ندارد.
بطور کلی انقلاب سیاسی انگلیس در سال ۱۶۴۲ و ۱۶۸۸ مسیحی و قیام استقلالطلبی امریکا و تأسیس حکومت ملی مبنی بر اساس آزادی در سال ۱۷۷۶ مسیحی و انقلاب فرانسه در سنه ۱۷۸۹ مسیحی و انقلابات سالهای ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸ مسیحی در اروپا شالودهٔ حکومت ملی را برقرار ساخت. قبل از انقلاب بزرک فرانسه در آن مملکت نه از آزادی سیاسی و نه از مساوات اجتماعی خبر و اثری نبود ولی یک نهضت فکری و فلسفی عظیمی در کار نضج و تکامل بود و نوشتههای نویسندگان بزرگ آن ملت مانند روسو و ولتر و مونتسکیو تأثیر بزرگی در افکار عامه نموده و مبارزهٔ شدید نیرومندی بر ضد استبداد جسمانی و روحانی یعنی حکمرانان و روحانیان کاتولیک برپا ساخته بود که انقلاب تا حدی نتیجهٔ این انتباه عمومی بود و مرام عمده سیاسی آن کسب حقوق برای طبقات پائین عامه بود که کامیابی حاصل شد.
در قرن گذشته که انقلاب فرانسه در سال سوم آن واقع شد آثار تحولات مدنی و سیاسی اروپا بتدریج (و البته با نهایت بطوء و تدریج) بممالک شرق نیز نفوذ کرد و تمدن معنوی ممالک مغربزمین همقدم با ترقیات مادی آن سامان بتدریج و تأنی بسوی مشرق اسلامی رخنه کرد و بعضی آثار آن مدنیت ابتدا در مملکت عثمانی از عهد سلطان محمود در نیمه اول قرن سیزدهم مشهود گردید. در آن مملکت که مرکز خلافت اسلامی هم بود عناصر مخالف تجدد از علمای روحانی و قشون چریک معروف به ینیچری (باملای ترکی یکیچری) بشدت مانع هر نوع افکار و اصلاحات جدید بود و آنها را بدعت و تشبه بکفار میشمردند تا عاقبت در ۲۰ ذیالقعده در سنه ۱۲۴۱ ریشه آن قشون چریک که قرنها در آنجا تسلط داشته و سلاطین را مقهور خود ساخته بودند کنده و برانداخته شد و سلطان نظام جدید را برقرار نمود و قشون را باصول اروپائی تنظیم نمود. این اقدامات بیشباهت بایجاد نظام جدید در ایران از طرف عباسمیرزا نایبالسلطنه قاجار نبود. اعتصاب و انقلاب سوختهها یا سوفتهها (طلاب مدارس دینی) و خط شریف گلخانه و تنظیمات خیریه در عهد سلطان مجید در ۲۵ شعبان سنه ۱۲۵۵ که بموجب آن فرمان برقرار شد و تأسیس مدارس عسکریه و رشدیه و ملکیه و انبساط متوالی و تدریجی این کارها منتهی شد باصلاحات مدحتپاشا که شباهت زیادی بمیرزا تقیخان امیرنظام دارد و عاقبت منتهی بمشروطیت شد.
گفته شده که کلمه مشروطیت از لغت «شارت» فرنگی بمعنی فرمان و قرارداد اخذ شده و در مشرقزمین هم لفظ مشروطیت و هم اصطلاح قانون اساسی و هم خود شکل حکومت معروف باین اسم بایران از مملکت عثمانی آمده و از آنجا اقتباس شده است و چنانکه شاید آقایان میدانند بر اثر انتشار افکار جدید و مغربی در آن مملکت پیشروان سیاسی متجدد و آشنا باوضاع اروپا که در رأس آنها رجل بزرک مشرقزمین مدحتپاشا و اعوان بلافصل او مانند نابغه عثمانی نامق کمال شاعر بزرک و ضیاءپاشا و احمد مدحت و سایر آزادیطلبان که در تحت تأثیر تبلیغات جمعیت سری عثمانیان جوان درآمده بودند عزم تأسیس حکومت مشروطه نموده و بعلت عدم رضایت از سلطان عبدالعزیز که پس از مرک وزراء و رجال دانا و بزرک عثمانی عالیپاشا و فوأدپاشا بر استبداد خود افزوده و اشخاص خیرخواه مملکت را بیمحاکمه تبعید میکرد بحکم فتوائی که از مقامات عالی روحانی گرفتند سلطان را در سنه ۱۲۹۳ خلع نموده و برادرش سلطانمراد را که ولیعهد بود بجای او نشاندند. سلطان مراد هم پس از چند ماه سلطنت اختلال مشاعر پیدا کرده و باز خلع شد و سلطان عبدالحمید ثانی جای او را گرفت و بزودی در ۶ ذیالحجه ۱۲۹۳ قانون اساسی را که بدست مدحتپاشا صدراعظم تهیه شده بود اعلان کرد و حکومت مملکت عثمانی سلطنت مشروطه شد. اگرچه این مشروطیت دوام نکرده و عبدالحمید که سرمشق بسیار ظالم و بدجنس محمدعلیشاه قاجار بود مجدداً حکومت استبدادی را از بدترین نوع آن در این مملکت برقرار نموده و قریب ۳۲ سال بآن روش حکمرانی کرد. این مشروطیت اولی که نخستین حکومت ملی در مشرق بود در اذهان مسلمین عدالتدوست و آزادیخواه مشرق بیاد ماند و چون تأسیسات مدنی جدید و مغربی و اصلاحات سیاسی و کشوری و لشکری در سیر از ممالک اروپا بسوی ممالک اسلامی مشرق نخست به مملکت عثمانی و مصر (و مخصوصاً به عثمانی) وارد شده و نفوذ کرده و از آنجا بتدریج بسایر ممالک اسلامی و از آنجمله بایران راه یافته است طبعا در نهضت اصلاح و تجدد سیاسی و نهضت آزادیطلبی و تغییر شکل حکومت و تأسیس عدالت و حکومت ملّی نیز که از اوایل قرن چهاردهم بتدریج در ایران بظهور آمد مملکت عثمانی تا حدی سرمشق بود.
البته سیر افکار انقلابی علمی و مدنی و اجتماعی و سیاسی مغربزمین بسوی ممالک اسلامی مشرق بطئی بود و بمقتضای موقع جغرافیائی نخست به عثمانی و مصر نفوذ کرد و بعضی رفت و آمدهای اروپائیان بایران تأثیر مدنی که امروز بآن مغربیشدن (Westernization) گفته میشود نداده است؟
مخصوصاً روابط ایران با ملل و دول اروپائی قبل از عهد فتحعلیشاه قاجار ظاهراً دارای هیچگونه تأثیر مدنی و فکری در ایران نبوده است. استیلای پرتگالیها به سواحل خلیج فارس در اوایل قرن دهم (۹۱۳) تا نیمه اول قرن یازدهم (۱۰۳۲) و هولندیها در اوایل قرن یازدهم (از سنه ۱۰۱۹ تا اواسط قرن دوازدهم) و مراودات آنها منشأ چنان تأثیرات و نتایجی نبوده و البته استیلای انگلیسها به هندوستان از اواخر قرن دوازدهم باین طرف و پیشرفت روسها در شمال کوههای قفقاز و سواحل دریای سیاه و جنگهای آنها با عثمانیها مانند امواجی که از دور مشاهده شود در ایران یعنی در محافل هیأت حاکمه بکلی خالی از اثر نبوده است.
سیاست پرتگالیها در ایران و خاصه در خلیج فارس با خشونت و متجاوزانه بوده است ولی روش هولاندیها هم عاقلانه و هم با قدرت بیشتر و هم بادوام بوده و معامله آنها نسبتاً عادلانه بود و نشانهٔ آن امتیازات و حقوقی است که آندولت در خاک خودش بموجب فرمان مورخه دو رجب ۱۰۴۰ باتباع ایران داده است که آن امتیازات کاپیتولاسیون نامیده شده است. ورود هیأتهای سیاسی اروپائی بایران و هیأتهای مبشرین مسیحی در اواخر قرن دهم و مخصوصاً در اوایل قرن یازدهم و همچنین چندین نفر از سیاحان اروپائی معروف و دانا مانند شاردن و دیگران و استقرار بسیاری از آن هیأتها در اصفهان در عهد صفویه و فعالیتهای مدنی معتدبه در آنجا در دربار صفویان بیاثر نبود ولی تأثیری در حوزه عامه نداشت.
هیأتهای سیاسی نیز از طرف دول مختلف فرنگستان بیشتر بقصد استفاده از نزاع و خصومت ایران با عثمانیها باین مملکت آمدند و در آن میان آمدن برادران شرلی انگلیسی در حدود سنه ۱۰۰۷ با ۲۶ نفر از یارانش و دخول آنها در خدمت پادشاه ایران و کمک آنها در تنظیم قشون ایران و در استقرار روابط سیاسی ایران با دول اروپا خود داستان مفصل و دلکشی دارد. مبشرین کاتولیک مسیحی هم پیدرپی باصفهان آمده و تشکیلاتی برقرار کردند. از آنجمله میسیون اوگوستینهای پرتگالی در سنه ۱۰۰۷ (سنه مسیحی ۱۵۹۹) از گوآ مستملکه پرتگالی در هند و پس از آنها کرملیهای اصلاحشده در سنه ۱۰۱۶ و بعد فرقه کاپوسینهای فرانسوی در سنه ۱۰۳۸ (۱۶۲۸ مسیحی) و فرقه یسوعیین (ژزوئیت) در سنه ۱۰۶۴ (۱۶۵۳ مسیحی) و کمی بعد از آنها دومینیکانها در اصفهان مستقر و مشغول کار شدند. یکی از آثار خیر مدنی کرملیهای اصلاحی (رفورمه) آوردن مطبعهٔ سربی حروف عربی بود و طبع بعضی اوراق در اصفهان که ذکر آن در کتابی برای یاد گرفتن زبان فارسی بنام لغت فرنگیان در سه زبان لاتینی و فرانسه و فارسی (Cazophy Lacium Linguae persarum) تألیف آنژ دوسنت ژوزف از مبشرین و پادریان آن طایفه که در حدود سنه ۱۰۸۱ تألیف کرده و در سنه ۱۰۹۶ چاپ شده آمده است و در آنجا گوید که پدران ما در میدان میراصفهان بصمهخانه دایر کرده بودند. شرح فعالیت فرقه کرملیت در بصره و ایران اخیراً با تفصیل در کتاب قطوری در ۲ جلد به انگلیسی بطبع رسیده است (کلمهٔ باصمه برای چاپ از ترکی است که بمعنی طبع است و این کلمه حتی در قرن پانزدهم مسیحی در تواریخ روسی در شرح سرکشی ایوان سوم پادشاه روسی مسکو از اطاعت خان تاتار قزیل اردوی قازان یعنی احمد خان پادشاه مغولی مقیم شهر سرای و خروج از باجگذاری بآن دولت که تا آنوقت در تبعیت او بودند آمده است که گوید وقتی که سفیر احمدخان برای مطالبه خراج مقرر در ۱۴۷۵ مسیحی بحضور ایوان رسید وی بغیظ آمده باصمهٔ خان را زیر پای خود انداخت یعنی تصویر چاپی او را و سفیر را کشت و این مطلب در تاریخ عمومی لاویس بفرانسه جلد ۴ صفحه ۶۶۵ ذکر شده است).
بعد از دوره صفویه آن روابط جزئی و متفرقه انفرادی که از گاهی بگاهی بین ایران و دربارهای اروپا یا مراکز دینی مسیحی بود بالمره منقطع گردید و یک خواب عمیق بیخبری مطلق و سبات (باسین) طولانی باین دیار مستولی شد و پردهٔ ظلمتی ایران را از مغربزمین جدا کرد و جز روابط خصمانه با عثمانی بین این مملکت و مغرب اتصالی نبود.
تحولات مدنی و اصلاحات و ترقیات اساسی ممالک اروپا بعد از رستاخیز فکری (رنسانس) در مغربزمین و کشف امریکا هیچ انعکاسی در معاملهٔ طبقات حاکمه با طبقهٔ رعایا در بلاد مشرق پیدا نکرد و همچنین نه کتب آدابالملوک و سیاست مدن از حکماء و علماء مانند فارابی و مسکویه و نظامالملک و نصیرالدین طوسی و یا دوّانی و حکماء و دانشمندان اسلامی دیگر که از اصول سیاست نظری ارسطو یا نظامات علمی انوشروان و یا اردشیر بابکان مأخوذ بود تأثیر نمایانی در تعدیل روش زبردستان با زیردستان نمود و نه نصایح عدلآموز حکماء و شعرا و انبیا از خودخواهی و خود کامی ارباب قدرت و سلطه بقدر کافی و مطلوب کاست مگر نادراً و در موارد منفرد اتفاقی مانند تأثیر اسلام و دینداری و خداترسی در غازان در اوایل قرن هشتم و یا حکامی که سیرت خلفای راشدین یا عمربنعبدالعزیز را سرمشق خود ساخته بودند که بسیار نادر بود.
نصایح بسیار دلکش و دلاویز و باجرأت بلکه متهورانهٔ سخنوران بزرک را که بهتر از آن نتوان تصور کرد میخوانیم ولی اثری حقیقی و باطنی از آنها نمیتوانیم درک کنیم جز گاهی خودداری اختیاری تفضّلی و ترحمی از تجاوز بر زیردستان. چه بهتر از خطاب سعدی بامرای وقت میتوان پیدا کرد که میگوید:
تو کی بشنوی ناله دادخواه | بکیوان برت کلّهٔ خوابگاه | |||||
چنان خسب کاید فغانت بگوش | اگر دادخواهی برآرد خروش | |||||
که نالد ز ظالم که در دور تست | که هر جور کو میکند جور تست | |||||
نه سگ دامن کاروانی درید | که دهقان نادان که سگ پرورید | |||||
دلیر آمدی سعدیا در سخن | چو تیغت بدستست فتحی بکن | |||||
بگوی آنچه دانی که حق گفته به | نه رشوت ستانی و نه رشوه ده | |||||
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی | طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی |
و بسیاری ابیات دیگر و همچنین کلمات چندین نفر از شعرای دیگر. اتابک ابوبکر سعد که ممدوح سعدی بود بایستی علاوه بر دوشیدن رعایای فارس برای تمتع کامل خودش آنقدر از دار و ندار سکنهٔ آن ناحیه به جور بستاند و برای ایلخان مغول مالکالرقاب خودش که باجگزار او بود بفرستد که فارس را از شر یغما و چپاول بیحساب مغولها در امان نگاهدارد و مصداق شعر سعدی واقع شود که گوید:
سکندر ز دیوار روئین و سنگ | بکرد از جهان راه یأجوج تنگ | |||||
ترا سدّ یأجوج کفر از زراست | نه روئین چو دیوار اسکندر است |
یکی از داناترین رجال ایران (میرزاملکمخان) در قریب هفتاد سال قبل یا بیشتر نوشته است ظلم مصدر است و اسم فاعل آن ظالم و اسم مفعول آن مظلوم و برای آنکه ظلم برطرف شود دو راه بیشتر و جود ندارد یکی آنکه ظالم بر اثر نصایح خیرخواهان اقناع شود بآنکه دست از ظلم بردارد و از ستم بزیردستان فروگذاری نماید و دیگر آنکه مظلومین تحمّل ظلم را نکنند. حکماء و انبیاء و شعرا و خیراندیشان اقوام مختلف عالم در قرون گذشته دائماً به ظالم پند دادند و به هزار زبان آنچه ممکن بوده بر ستمگران از هیچ اندرزی خودداری نکردند ولی نتیجه مطلوبه حاصل نگردید فقط وقتیکه در اوایل قرن سیزدهم ملت فرانسه طریقه دوم را که عدم تحمل به ظلم و مقاومت در مقابل آن باشد تجربه کردند کاخ ظلم و استبداد شکست و راه استقرار عدالت پیدا شد و در واقع انقلاب کبیر فرانسه تکانی به همه دنیا داد و نوری بود که از افق فرانسه تابان شد و بتدریج در آفاق دیگر نیز درخشید.
ارتباط ایران با ملل و ممالک خارجی در عهد اسلامی بیشتر با محاربات و بوسیله استیلای بعضی از آن اقوام بایران یا لشکرکشی ایران بآن ممالک بوده است و مخصوصاً از جنوب یا شمال شرقی یا مغرب و شمال غربی. نخست تجاوز عرب باین سرزمین و حکومت دو سه قرن در اینجا بعد استیلای مغول و بعدها منازعات ممتد و طولانی چند قرن با عثمانیها است که این کشمکشها اثر مدنی در ایران نداشته و حتی شاید بقدر تأثیر حروب صلیبی در بین اروپائیها و مسلمین هم نتایجی از آنها حاصل نشد جز تأثیر مهم دینی و ادبی بادوام آمیزش با عربها. حملات اقوام ترکی شمال شرقی از ترکستان و ماوراءالنهر چون ملل مسلم بودند منشاء نهضت مدنی جدیدی نمیتوانست بشود.
در اواخر قرن دوازدهم مخاصمات دائمی و متمادی ایران و عثمانی خاتمه یافت و بهرحال سکونی در آن حاصل آمد و علت آن پیداشدن قدرت متجاوز عظیمی بود در ماوراء حدود هر دو مملکت و مورد تهدید جدی و پیدرپی شدن هر دو دولت از طرف آن قدرت جدید هولناک که روس باشد.
وصیتنامه سیاسی معروف و مشکوکفیه پطر کبیر اگر هم اساس واقعی نداشت در عمل عیناً اجرا میشد. روسها از همان اوایل تشکیل امارت و سلطنت خودشان از راه رودخانه ولگا به بحر خزر آمده و در اواخر قرن سوم بولایات ساحلی ایران از مازندران و استرآباد ایلغار کرده و کشتار زیاد کردند و بعدها هم در قرن چهارم در عهد سامانیان این تاخت و تاز را تکرار نمودند. این حملات به حدود شمال ایران و قفقاز در قرون بعد دوام داشت و نظامی گنجوی در اواخر قرن ششم با شکایت تلخ از آنها یاد و ناله میکند و گوید:
همه شهر و کشور بهم برزدند | ده و دوده را آتش اندر زدند | |||||
. . . . . . . . . . | . . . . . . . . . . | |||||
ستانند کشور گشایند شهر | که خامان خلقند و دونان دهر | |||||
همه رهزنانند چون گرگ و شیر | بخوان نادلیرند و بر خون دلیر |
ز روسی نجوید کسی مردمی | که جز صورتی نیستشان زآدمی | |||||
. . . . . . . . . . | . . . . . . . . . . | |||||
چو ره یافتند آن حریفان بگنج | بسی بومها را رسانند رنج | |||||
. . . . . . . . . . | . . . . . . . . . . | |||||
خلل چون در آن مرز و بوم آورند | طمع در خراسان و روم آورند |
و خاقانی نیز در قصاید خود از جنگهای آنها در شیروان در نیمه دوم قرن ششسم سخن گوید. شرح تصادمات قدیم روسها را با ایرانیان بطور کامل و باشباع میتوان در کتاب روابط روس و ایران تألیف آقای جمالزاده خواند.
در اوایل قرن سیزدهم پیشرفت استیلای روسها در ولایات متصرفی ایران در شمال بحر خزر و قفقازیه و داغستان و گرجستان ایرانرا متوجه خطر عظیم از آن ناحیه نمود و جنگهای متوالی ایران با آن دولت نظر ایرانرا بلزوم کسب وسایل قدرت و هم اتحاد با بعضی دول دیگر اروپائی جلب نمود و افتتاح باب مراودات با فرانسه و در واقع امید مدد از ناپلئون موجب آمدن هیأت نظامی فرانسوی مرکب از هفتاد نفر صاحبمنصب نظامی تحت ریاست ژنرال گاردان بایران در سنه ۱۲۲۲ و تعلیمات نظامی جدید آنها بقشون ایران گردید. بعد از رفتن نظامیان فرانسوی هیأت نظامی انگلیس جانشین آنها شد و این کارها خود از یکطرف و تمایل عباس میرزا ولیعهد ایران باخذ فنون و صنایع فرنگستان و ترویج آنها در ایران از طرف دیگر راه ورود اولین مقدمات تمدن مغرب را در ایران باز کرد. آوردن مطبعه فارسی از اروپا و ترویج آبلهکوبی (که کتابی بفارسی هم در آن زمان در این باب طبع شد) و فرستادن محصلین از ایران بانگلستان برای فراگرفتن فنون جدیده و مخصوصاً اسلحه سازی و طب و مهندسی و چندین اقدامات تجددی دیگر قدمهای اولی بسوی کسب تمدن مغرب بود (محصلین ایرانی در حدود سالهای ۱۲۲۷ و ۱۲۳۰ بلندن فرستاده شده بودند و چند نفر بودند که ارشد آنها حاجیبابا بود که طبیب شد و میرزاجعفر مهندس که بعدها مشیرالدوله لقب گرفت و میرزارضا صاحبمنصب توپخانه و میرزاصالح شیرازی که مؤسس مطبعه و اولین روزنامه فارسی بود و عضو سفارت ایران در لندن هم شد و استاد محمدعلی چخماقساز که در شفیلد فن اسلحه سازی را یاد گرفته و با یک دختر انگلیسی ازدواج نمود و بایران آورد و میرزاجعفر طبیب و یک جوان باسم محمدکاظم که نقاشی یاد گرفت ولی در لندن مرد) لکن در مقابل قدمهای کوچک کماثر قدم بزرک منفی مؤثر اوّلی برای متوجه ساختن این مملکت بترقیات اروپا همان جنگهای کمرشکن ایران و روس و غلبهٔ روسها و از دست رفتن قسمت زیادی از ولایات ایران بر اثر عهدنامه ترکمنچای بود که نخستین تکان شدید را بایران و اولیای دولت آن داد. جنک با انگلیس در سال ۱۲۷۲ و مغلوبیت ایران باز ایرانرا به ضعف خود و محرومیت او از وسایل مبارزات جدید متوجه ساخت.
***
البته تاریخ مشروطیت ایران باید با مقدمات آن شروع شود. اگر مقدّمهٔ بلافصل آن با نهضت انقلاب ربع اول قرن چهاردهم آغاز میشود مقدمات ابتدائی انتباه ملی تدریجی و نفوذ تمدن اروپائی در ایران را که زمینه را برای تحول مدنی عصری مهیا نمود در واقع از اوایل قرن سیزدهم باین طرف باید جست.
در دورهٔ سلطنت زندیه و اوایل قاجاریه ایران تماسی با اروپا پیدا نکرد و چنانکه گفته شد مراودات متفرقه هیأتهای سفارتی دول اروپا و سیاحان فرنگی و مبشرین مذهبی مسیحی و یا دستاندازیهای شرکتهای تجارتی پرتگالیها و هولاندیها و فرانسویها و انگلیسها در خلیج فارس و غیره در قرنهای یازدهم و دوازدهم نتیجهٔ ارتباط مدنی نداشت و فقط نفوذ متزاید و متصاعد اروپائیان از دهه دوم قرن سیزدهم آغاز شده و بتدریج و بطور بطیئی تاثیر در رشتههای مختلف شؤون مملکتی حاصل کرده است. این تأثیرات را میتوان بر دو نوع دانست یکی تأثیرات منفی و بوسیلهٔ عوامل منفی و دیگر تأثیرات و عوامل مثبت و البته بعضی از انفعالات قوی و تکاندهنده بود و بعضی دیگر منشأ حرکتهائی با پلههای کوچک و قدمهای کم نمایان بود.
عوامل منفی با الحاق گرجستان بروسیه در سنه ۱۲۱۲ و پیشرفت تدریجی روس در ماوراء حدود شمال ایران شروع شد. و بعد جنگهای روس و ایران در نیمهٔ اول قرن سیزدهم و مغلوبیت ایران و از دست دادن بسیاری از ولایات خود بوسیلهٔ عهدنامهای گلستان (۱۲۲۷) و ترکمنچای (۱۲۴۲) تکان عظیمی بایران داده است. دولت ایران بطور واضح متوجه ضعف خود در مقابل قوای اروپائیان و محرومیت خود از وسائل قدرت و تمدن و ترقی گردید. چنانکه گفته شد بعدها در نتیجه جنک با انگلیس در سنه ۱۲۷۲ و صلح سنهٔ ۱۲۷۳ این انتباه و احساس زبونی بیشتر شد. تجاوزات نظامی روس بعدها با تصرف آشوراده و تسخیر بخارا و خیوه و مرو و خوقند و ولایات ترکستان تا حدود خراسان و عهدنامه رسمی تفویض آن ولایات اخیر بروس در سنه ۱۲۹۸ و تجاوزات بسیار کمرشکن پی در پی روس بحقوق ایران و سلب حاکمیت آن با فشارهای فوقالعاده پایمالکن و امتیازات بیشمار معدومکننده رمق ایران را نزدیک بفنا رسانیده بود. این سلسله تضییقات که روز بروز افزایش گرفت و خود داستان بسیار مفصلی دارد البته موجب تأثیر شدید روحی در ملت ایران میشد و مملکت خود را برأیالعین رو بفنا و انقراض میدیدند. همسایهٔ دیگر ایران یعنی انگلیس نیز همین نوع تضییقات را تا حدی نسبت بایران داشت. چون شرح تفصیلی تمام این زجرها و فشارها بسیار طولانی میشود و فصول آنها را میتوان در کتاب بسیار مفید ویلهلم لیتن آلمانی که جامع همه مداخلات امتیازات خارجی در ایران است مطالعه کرد بچند مثال هولانگیز اکتفا میکنم:
یکی از بدترین کل صدمات وارده کاپیتولاسیون بود که عهدنامهٔ ترکمن چای برای روس برقرار کرده بود. و غالب دول دیگر نیز بحکم دول کاملةالوداد شریک آن حق شده بودند و این ظلم و تجاوز بر حق استقلال ایران در اواخر قرن ۱۳ و اوایل ۱۴ بجائی رسیده بود که حکومت را در ایران ناتوان ساخته بود و بسیاری از اشخاص بانفوذ و با ثروت تحت حمایت خارجیها درآمده بودند بحدی که مدیونین به بانک روس هم دارائی خود را در حمایت روس و خارج از تسلط دولت ایران قرار داده بودند که مثال بارز آن حمایت املاک شعاعالسلطنه برادر محمدعلیشاه بود در مقابل شوستر آمریکائی و مطالبهٔ مالیات و منتهیشدن آن واقعه به قشونکشی روس و تقاضای عزل و اخراج شوستر. روسها مانع هر قدم اصلاحی و ترقی مدنی در ایران میشدند و حتی بقول کرزن در کتاب خود وقتی که دولت ایران در سنهٔ ۱۲۹۱ بخیال تأسیس پست در ایران افتاد و چند نفر از مأمورین اتریشی را استخدام نمود که بایران آمده و ادارهٔ منظمی برای پست دائر کنند دولت روس آنچه ممکن بود موانع در راه این کار و پیشرفت کار آنها ایجاد کرد و عاقبت وقتی که پست منظم دائر شد و دولت ایران تقاضای الحاق به پست بینالمللی نمود (که مرکز آن در برن است) دولت روس اقدامات سیاسی بعمل آورد که این الحاق بعمل نیاید. امتیازات اقتصادی از هر نوع دست و پای ایرانرا با زنجیرهای سختی بسته و مجال حرکت و تنفس نمیداد و یکی از عجیبترین این امتیازات تعهد اجباری بود که روسها در ۲۷ ربیعالاول ۱۳۰۸ از دولت ایران گرفتند که تا مدت معینی در ایران راهآهنی احداث نشود یعنی نه امتیازی بخارجی برای ایجاد راهآهن داده شود و نه خود دولت ایران راهآهنی بکشد و در انقضای مدت تعهد باز همان تعهد را تمدید و تجدید کردند که تا چند سال از دورهٔ مشروطیت را نیز شامل بود. این سختگیری و توهین و تهدید و زورگوئی و خشونتها حتی بعد از مشروطیت که بواسطهٔ بیپرده واقعشدن آنها بایستی قدری مورد ملاحظه از افکار عامه دنیا و باعث اعتدال شود نیز جریان داشت و در عهد دورهٔ مجلس دوم یعنی سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ بود که سفارت روس در مراسلهٔ رسمی بوزارت خارجهٔ ایران بجای عبارت معمول تشریفاتی و بانزاکت که مینوشتند «مراسلهٔ محترمهٔ آنجناب جلالتمآب و اصل انامل احترام و موجب تشکر گردید» یا «وصول مراسلهٔ شریفه را اشعار میدارد» نوشته بود «مراسلهٔ آنجناب رسید و موجب تحیر و تمسخر گردید» و یکبار هم در جواب مراسلهٔ وزیر خارجه در باب مطلبی که نوشته شده بود ضمناً این موضوع به شارژدافر ایران در پترسبورک نیز تلگراف شد که او نیز آنجا مذاکره کند سفارت روس نوشت «تا بهبینیم آن یگانه دیپلومات دوران چه خواهد کرد.»
دول اروپائی دیگر نیز در زورگوئی در ایران پیرو روس بودند. فرانسهها امتیاز حق انحصاری حفریات آثار عتیقه را در تمام قلمرو مملکت ایران برای مدتی برای خود گرفته و مانع تحقیقات علمای دیگر دنیا بودند و خودشان هم جز در یک قطعهٔ کوچکی مثلاً خوزستان کاری نمیکردند و راه علم را مسدود ساخته و امتیاز خود را هم خوابانیده بودند. تاریخ یک قرارداد ۱۷ ذیالقعده ۱۳۱۲ و قرارداد دیگر باز برای همان منظور در جمادی ۱۳۱۵ بود چند سال بعد (در ربیعالثانی ۱۳۱۸) باز آن قرارداد سابق را تمدید کردند با این تفاوت که در امتیاز اولی دادن قسمتی از حاصل حفریات بایران شرط شده بود و مدت هم داشت و در امتیازنامهٔ اخیر هیچ حقی برای ایران شرط نشده بود و امتیاز را بقید «الی الابد» و بدون مدت گرفته بودند. نظایر این تجاوزات شدید و فوقالعاده و سختگیریها زیاد و متعدد است و شمردن آنها پایان ندارد.
از زمان عهدنامه ترکمانچای تا اواخر قرن سیزدهم با وجود تسلط و فشار فوقالعاده روس تا حدی دربار و دولت ایران رعایت موازنه را بین دو همسایهٔ زورمند خود میکرد لکن بتدریج میزان قهاریت و سلطه سیاسی روس و زبون ساختنش حکومت مرکزی ایران را خیلی بالا گرفت و دائره پیشرفت اقتصادی و تجارتی روس در ایران بتدریج رو بجنوب جلوتر رفت تا جائیکه بنابر مشاهده شخصی خود من حتی در اوایل قرن کنونی مالالتجارهٔ فرنگی در بازار تبریز با امتعه شبیه روسی مقابله میکرد و بلکه جلوتر بود لکن پس از مجاهدات مستمر و متوالی روسیه برای بسط روزافزون تجارت خود مخصوصاً پس از تأسیس بانک استقراضی روس در ایران در سال ۱۳۱۶ و دو فقره قرض سالهای ۱۳۱۷-۱۳۲۰ با شرایط سیاسی و مالی بسیار سنگین و عقد عهدنامه جدید گمرکی سرّی بین روس و ایران در سنه ۱۳۱۹ کفه استیلای اقتصادی و تجارتی روس خیلی سنگین شد و در آغاز انقلاب ایران بیش از صدی شصت و حتی صدی ۶۴ تجارت ایران با روسیه بود و بدینطریق کار اسیر کردن و زنجیربند کامل نمودن ایران بر طبق نقشه منظم طویلالمدة و باصطلاح فرنگی «سیستماتیک» و قدم بقدم روزافزون پیش میرفت و بیشباهت باظهار سفیر مقیم روس در بخارا در اواخر قرن گذشته در مصاحبه با یکی از رجال سیاسی نبود که گفت «ما در اینجا مشغول فصد تدریجی بخارا هستیم و کمکم مرتباً خون او را میگیریم تا کاملا تمام شود».
در جهت سیاسی هم مظفرالدینشاه و صدراعظم او امینالسلطان کاملا تابع و منقاد روس بودند و دومی مخصوصاً از تاریخ ۱۲ رجب ۱۳۰۹ رسماً سرسپرده سیاست روس شد و خود به سفارت روس رفته قول اطاعت و انقیاد مطلق نسبت بتقاضاها و تمایلات آنها داد.
وی قبلاً ارتباط زیاد و خاصی با انگلیسها داشت و شاید بهمین جهت در ملاقات با سفیر روس گفت من میدانم که هرچه من بگویم از قول و عهد و دوستی با شما شاید باور نکنید ولی عمل بشما ثابت خواهد کرد (این شرح را دکتر فوریه طبیب فرانسوی ناصرالدینشاه که خیلی دشمن انگلیس هم بود در کتاب خود تحت تاریخ فوق با خوشحالی خود ثبت کرده است.)
ولیعهد یعنی محمدعلیمیرزا هم در تبریز بکلی مسخر روسیه بود. این شاهزاده روزبروز تحت نفوذ کامل آنها درآمد و معلمی برای یاد گرفتن زبان روسی برای خودش از روسیه خواست که یکی از اعضای وزارت خارجه روس برای این کار انتخاب شد باسم شاپشال از یهودیهای کرائیت قدیم. این شخص ولیعهد را در ظرف سالهائی که در خلوت و جلوت او همراه بود طوری معتقد مطیع بروس بار آورد که در عهد سلطنتش در طهران نیز هم او مشیر و مشاورش بود و مثال بارزی از این اعتماد و انقیاد آن بود که وقتی اینجانب محمدعلی میرزا را پس از خلع از سلطنت و تحصن در سفارت روس در زرگنده برحسب تقاضای خودش ملاقات کردم با ترکی با من صحبت کرده و بمن گفت که من بروس چنان امید بسته و تکیه کرده بودم (باصطلاح ترکی کمر بسته بودم) که خیال کردم آنها «هندوچین و ماچین را زیر نگین من خواهند درآورد»!! و همچنین وقتی که مجدداً بایران عودت نموده بقصد تصرف طهران و برانداختن مشروطیت حملاتی کرده و شکست خورده و عاقبت مجدداً بروسیه برگشت پس از آنکه دولتین روس و انگلیس باو اخطار کردند که باید از ایران برود بنابر آنچه در کتاب آبی انگلیس ذکر شده وی در موقعیکه قونسول روس در استرآباد این پیام قطعی را باو داد برحسب گزارش قونسول مزبور بسیار تکان خورد و گفت که «او بهمراهی و غمخواری روسیه امیدوار بود و اگر مجدداً تاج و تخت را بدست میآورد در اعمال و روش خود پیرو خواستها و تقاضای روس میشد و حالا حاضر است اگر امپراطور مایل باشد از ایران حرکت کند و بهرحال منتظر اوامر امپراطور خواهد بود». ذکر این مطالب مستقیماً با تاریخ مشروطیت مربوط است که اینهمه مقدمات منفی انقلاب بود و از ملاحظه آنها دیده میشود که کار مملکت ایران و استقلال آن یکجا و چه حال و چه زبونی و حقارت و وهن و انحلال و در شرف اضمحلال و انقراض رسیده بود که ملت مسلمان ایران صبرش به پایان رسیده و ماده تألم و انفعال او منفجر گردید.