تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی/فصل ۲۰

تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی (۱۳۲۸ خورشیدی) از محمود محمود
فصل بیستم - مراجعت محمدشاه از هرات و اقدامات دولت انگلیس در افغانستان

فصل بیستم

مراجعت محمدشاه از هرات و اقدامات دولت انگلیس در افغانستان


در هفتم ماه جون وزیر مختار انگلیس از اردوی شاه خارج شد و در ۱۹ همان ماه کشتی‌های جنگی انگلیس وارد خلیج فارس شده جزیرهٔ خارک را تصرف نمودند.

این اخبار بزودی در تمام ایران منتشر گردید. کلنل استودارت نیز باردوی پادشاه رسیده اولتیماتوم دولت انگلیس را تسلیم نمود. محمد شاه کلنل استودارت را بحضور طلبید، کلنل تصمیم دولت انگلیس را بسمع شاه رسانید. شاه سؤال نمود اگر از محاصره هرات منصرف نشوم دولت انگلیس اعلان جنگ خواهد داد، آیا مقصود همین است؟ کلنل جواب داد بلی، اگر از محاصره هرات صرف‌نظر نکنید بین ایران و انگلستان جنگ خواهد شد. شاه سکوت نمود و کلنل را مرخص کرد، دو روز دیگر تصمیم شاه معلوم گردید که از محاصره هرات صرف نظر خواهد نمود، زیرا که میل نداشت با دولت انگلیس جنگ کند.

در ۹ سپتامبر ۱۸۳۸ (مطابق ۱۹ جمادی‌الاول ۱۲۵۴) پس از ده ماه محاصرهٔ هرات اردوی شاه بطرف مشهد حرکت نمود.[۱]

باید در این جا اعتراف نمود که در این تاریخ در رأس امور ایران نه مرد سیاسی بود و نه مرد سپاهی، تنها کسی که بود و میتوانست در عالم سیاست آن روزی ایران منشأ اثر شود و نگذارد ایران باین اندازه‌ها هم بی‌استعداد قلم برود، همان قائم‌مقام فراهانی بود که او را هم محمدشاه حکم نمود خفه کردند. این نقشهٔ تصرف هرات هم فکر قائم‌مقام بود که بدبختانه قبل از اجرای آن دشمنان داخلی خارجی بقول خود او اقدام نمودند.

مورخین ایرانی باتفاق آراء شهادت میدهند که در اردوی شاه نظم و ترتیب وجود نداشت و خودشان اعتراف دارند که صاحب‌منصبان با هم اتفاق نظر نداشتند. سرباز خیلی جدی و فداکار بود ولی صاحب‌منصب حسابی نداشت. یک مرد باعزم و سپاهی هر گاه در اردوی شاهنشاهی ایران وجود داشت محاصرهٔ هرات ده ماه طول نمی‌کشید، در اول جنگ تمام امراء افغانستان جز کامران و وزیر او خواهان پادشاه ایران بودند، ولی طول محاصره علت عمدهٔ عدم موفقیت قشون ایران گردید. خود انگلیسها هم این موضوع را خوب میدانستند که ایران در تمام افغانستان دارای نفوذ مادی و معنوی میباشد. خودشان هم دیگر ناامید بودند از اینکه بتوانند در دوست محمد خان یا در کهندلخان اعمال نفوذ کنند. این بود که عقیده داشتند کنار رود سند را سنگربندی نموده هر گاه قشون ایران و افغان بآنجا برسد، در آن نقطه از آن جلوگیری کنند. ترک کردن دوست محمد خان و احضار الکساندربورنس از کابل نیز مربوط باین قضیه است. فقط طول محاصرهٔ هرات باعث شد که انگلیسها دسایس خودشان را از سر گیرند. من بعدها باین موضوعات اشاره خواهم نمود. فعلا موضوع ترک محاصرهٔ هرات میباشد.

در ناسخ‌التواریخ اعلامیه‌ای از محمد شاه دیدم که لازم میآید عیناً در این جا نقل شود. چه احساسات درونی پادشاه ایران را در آن زمان راجع بموضوع ترک محاصره هرات نشان میدهد. این اعلامیه پس از ترک محاصره و یک منزل دور از هرات با دست خود شهریار ایران نوشته شده است.

مؤلف ناسخ‌التواریخ مینویسد:

شرح منشوری که شاهنشاه غازی محمد شاه قاجار در مراجعت از هرات بخط خویش به تمام بزرگان رقم فرموده

«سرداران و امرای تومان و سرتیپان و سرهنگان ایران سپاه ظفر همراه و جمیع افواج قاهره و سواران جلادت نشان و عموم ملتزمین رکاب بدانند؛ از وقتیکه بحکم خاقان مغفور در رکاب ولیعهد مبرور بخراسان آمدیم، نیت همین بود که خراسان امنیت شود و اسیرفروشی موقوف و ولایت امن گردد، تا در این سفر پیش من مأمور شدم به تنبیه هرات. قضیه نایب‌السلطنه مرحوم اتفاق افتاد، برگشتیم و شرط محکم کامران میرزا کرد که دیگر از هراتی دزدی و هرزگی نشود، دو ماه نکشید نقض عهد کردند، متصل چپاول نمودند و اسیرها بردند و من خود را در پیش خدا مقصر میدانستم چرا که از فضل خدا همهٔ اسباب جنگ میا بود اما تکاهل میکردیم. زحمت را بخود گوارا نمی‌ساختیم و اسیرها را در فکر پس گرفتن نمی‌شدیم و گرنه، نه خدا و نه پیغمبر، نه مردم هیچکدام بمن بحث نمیکردند و خود در پیش خود خجل بودم و مانعی هم بنظر نمیرسید، چرا که از رود سند تا جیحون اگر جمیع بجنگ من میشدند بعد از فضل خدا بهیچ وجه آنها را مانع این همت نمیدانستم و حال آنکه سردار دوست محمد خان از کابل و سردار کهندلخان از قندهار و بزرگان سیستان و بلوچستان و شمس‌الدین‌خان کلا عریضه‌ها و آدمها فرستاده بودند، آن مانع هم بنظر نمیرسید، خلاصه آمدیم و قشون بهمت مردانه جنگها در محاصره و فتوحات غوریان و بادغیسات و میمنه همه را از جلادت و غیرتی که داشتند درست کردند. چنانکه احدی از متمردین از سند تا جیحون نماند. بزرگان بلخ و اکابر اویملاقات، فیروزکوهی و هزاره و جمشیدی و غیره آمدند. از قشون نهایت رضامندی دارم، در سرمای زمستان و گرمای تابستان و زحمتهای سنگر و جنگهای کنار خندق و آوردن آذوقه از صحرا بهمه این زحمات در کمال شوق و غیرت تاب آوردند منتهای شوق ظاهر ساختند و یورشهای مکرر بردند و جان نثاریها کردند. بشهر و اهلش صدمه‌ها زدند و در یک روز چهل هزار گلوله از توپها و خمپاره‌ها بشهر انداختند. از این صدمات امر شهر چنان پریشان شد که سی‌هزار کس با کوچ و بنه از شهر بیرون شدند و قریب هزار نفر از ساخلوی شهر بخدمت آمدند و از بزرگان شهر عریضها در جزو آمد که در این وقت با اینکه سه نفر ایلچی انگلیس در سه عهد نامه نوشته بودند که دولت انگلیس را بامر افغانستان بهیچوجه رجوعی نباشد اعلام جنگ رسید باین مضمون که جنگ شما با هرات باعث خرابی امر انگلیس در هند خواهد بود و دشمنی با ما است و کشتیهای جنگی آنها بخاک ما که جزیره خارک باشد آمدند که اگر از هرات بر نگردید ما بفارس و کرمان قشون میکشیم و ما مضبوطی بندرات و فارس را بهمان عهدنامهٔ دولتی مضبوط میدانستیم.

آن عهدنامه را محکم‌تر از صد قلعه و توپها که در بندر بسازیم پنداشتیم و این وقت قشون ما دو سال است که در سفر است. جنگ با افغانان و اوزبک که کومک افغان بود میکردند و با انگلیس که دولت بزرگیست صلاح حرب ندانستیم و برگشتیم. مردم ایران چنان تصور ننمایند که من از سفر و جنگ خسته شده یا نیتی که در پس گرفتن اسرای ایران داشتم تغییر دادم، هرگز، بخدا قسم اسرای ما خاطر جمع باشند که تا جان دارم از نیت برگشت نخواهم کرد و بفضل خدا همهٔ اسرا را پس خواهم گرفت، حالا برگشتیم که قشون را تازه کنیم و امور سرحد را مضبوط نمائیم، باز سردار خراسان با ساخلوی خواهم گذاشت و قشون خراسان بعد از فضل اللهی فوجهای آراسته و عساکر پیراسته در غوریان که بیخ گلوی هرات است که اگر بمخلصین ما از آنها اذیتی نخواهد رسید فوراً خودشان را بهرات خواهند زد و در تربت و مشهد مقدس، غازیان جرار و سربازان آتشبار و سواران شیر شکار و توپخانه رعد نشان مستعد و مضبوط دارند که بعد از فضل خدا جواب صد هزار قشون را در یکساعت بدهند.

توپچیان مخلص و سربازان فدوی و سواران جرار، بدانید که مردن باغیرت و مردانگی بذات پاک احدیت بهتر از هزار سال زندگانی بردباری و تملق است و بقوت اسداللّه الغالب من شما را چنین دانسته و میدانم که از همه قشونهای دول خارجه تابدارتر و غیور و دیندار و پاس آبروی دولت را بکارتر میباشید، هر چه دارم برای شما میخواهم، نه دربند خانه و اوطاقهای با زینت و لذت و خوش گذرانی هستم، همین قدر از خدا طالبم اذیت‌هائیکه از همسایگان اوزبک و سایر ترکمانان بخراسان رسید پس بگیرم و ذلت بهیچ کس نکنم، این منتهای لذت من است، همانا شما برادران دینی و غیور من هستید. تحریراً فی شهر جمادی‌الاخر ۱۲۵۴».

در هر حال انگلیسها بهر وسایل یا دسایسی بود محمدشاهرا از افغانستان راندند و یگانه بهانه‌ای که داشتند این بود که دولت ایران باغوای دولت روس بتصرف هرات اقدام نموده است.

جان ویلیام کی در این باب چنین می‌نگارد:

«هیچ شخص صاحب شعوری صحت این مسئله را تردید نخواهد نمود که دیپلوماتهای دولت روس بودند که محمد شاهرا بقشونکشی و تصرف هرات تشویق نمودند و صاحب‌منصبان قشونی دولت روس بودند که عملیات محاصره را انجام میدادند و هیج مرد صاحب عقلی شک نخواهد داشت، دولت ایرانیکه این طور تشویق شود و این اندازه مساعدت شود که اقدامات مؤثر ظالمانه‌ای در سرحداث افغانستان شروع نماید تمام اینها فقط برای پیشرفت مقاصد دیرینهٔ دولت روس است و علیه مقامیکه دولت انگلستان در هندوستان داراست اعمال میشود.»[۲]

من اینک عین عبارات انگلیسی آنرا در پای صفحه نقل نمودم که طرز استدلال یک مورخ انگلیسی را نشان داده باشم، ولی حقیقت امر این‌ها نبوده. اگر بسوابق امر مراجعه شود مدتها قبل از این واقعه نقشهٔ ضعیف نمودن ایران و حتی تقسیم آن کشیده شده بود، فقط کنار یک چشمه آبی لازم بود که گرگ با بره برای آب خوردن بکنار آن بیایند تا ظلم‌های بی حد و حساب بره روبروی او شمرده شود. هرات همان چشمهٔ آبی بود که دولتین انگلیس و ایران در کنار آن روبرو شدند.

باید این حقیقت مسلم را در خاطر داشت که بعقیدهٔ انگلیسها ایران و افغانستان هر دو برای هندوستان خطرناک بودند. رفتار انگلیسها با سلاطین بومی هند و ضبط اموال و اراضی آنها تمام هندوستان را علیه انگلیس برانگیخته بود ولی آن قدرت و استعداد را نداشتند که بتوانند علیه سلطهٔ آن قیام کنند. چشم تمام سکنهٔ هندوستان بطرف راههای ایران و افغانستان متوجه بود که شاید روزی افغانها یا ایرانیها برای استخلاص آنها قدم بردارند. بهمین یک دلیل محو و زوال قدرت و نفوذ ایران و افغان هر دو لازم بود.

در این مدت، جز آن چند صباحی که صاحب‌منصبان فرانسه همراه جنرالگاردان بایران آمدند و نفوذ انگلیسها کم شد، باقی دیگر ایام سلطنت فتحعلی‌شاه دربار و حکومت ایران کاملا در تحت نفوذ انگلیسها واقع شده بود. با اینکه قدرت و نفوذ مادی و معنوی ایران را هر اندازه که امکان داشت به نفع سیاست خودشان بکار انداختند ولی در مقابل آن نه ایران، نه شاه و نه ملت آن هیچیک بقدر ذره‌ای از این همه روابط حسنه و انعقاد عهدنامه‌های حمله‌ای و دفاعی به نفع یکدیگر که مکرر در مکرر روی کاغذ آمد برخوردار نشدند.

تغییر سیاست و مخالفت با عملیات ایران در موضوع افغانستان در اثر تغییرات سیاسی در اروپا بوده، نه در اثر مرگ فتحعلیشاه و جلوس محمدشاه.

سیاست اروپائی دولت انگلیس برای نظریات مخصوصی که در اروپا و بخصوص راجع بممالک اروپائی، و آسیائی و افریقائی و دولت عثمانی داشت و سیاستی که بعد از ۱۸۲۶ نسبت بایران اتخاذ نموده بود باعث شد چندی جلوی روسها را رها نماید که دولت عثمانی و دولت ایران هر دو را ضعیف گرداند و خود روس نیز در این موقع بواسطه تصادم با ایران و عثمانی خسته و ناتوان گردد؛ دیگر این اندازه‌ها تصور نمینمودند که هم دولت عثمانی و هم دولت ایران باین زودی و سهولت مغلوب روسها گردند و باندک مدتی این نزاع و دشمنی که بین روسها و عالم اسلامی ایجاد شده بود بر طرف گشته و مبدل بدوستی و اتحاد شود.

اینکه در سال ۱۸۲۹ میلادی (۱۲۴۳ هجری) انگلستان واسطه شد بین ایران و روس صلح برقرار گردد برای این بود که دولت ایران ضعیف شود و این موضوع برای صرفه انگلیسها در آسیای مرکزی لازم بود، پیشروی روسها بیش از آن بضرر سیاسی دولت انگلیس منجر می‌شد و لازم بود بود عثمانی نیز بخرج روس و بنفع انگلیس گوشمالی شود. جنگ روس و عثمانی در ۱۸۲۸ شروع و در ۱۸۲۹ خاتمه یافت در صورتیکه انگلیسها این انتظار را نداشتند که جنگ بین این دو دولت باین زودیها خاتمه پیدا کند ولی زود تمام شد. نه تنها جنگ موقوف گردید بلکه دوستی نیز بین دولتهای روس و ایران و عثمانی برقرار شد.

اگر کسی کتاب شهریار تألیف نویسندهٔ معروف ایتالیائی، مکیاول را بدقت خوانده باشد حل این مسائل در نظر او هیچ مشکل نمی‌نماید.

بعد از رفع خطر ناپلئون دستور معاملات همسایگان با ایران همان دستور کتاب فیلسوف معروف ایتالیائی، مکیاول است.

دراین موقع انگلیسها چندین نقشه داشتند که میخواستند آنها را اجرا نمایند، یکی جلوگیری از تهاجم روس بهندوستان، دوم ضعیف نمودن ایران و افغانستان، سوم تعیین یک پادشاه برای افغانستان که دست نشاندهٔ خود انگلیس‌ها باشد، و مدتها بود که برای عملی نمودن این سه نقشه کار میکردند.

مستر الیس برای همین موضوع بایران آمده و الکساندر بورنس برای همین مقصود بکابل رفت. مستر مکنایل در ایران روی همین نقش عمل مینمود و فتنه‌های خوابیده را بیدار میکرد که اسباب گرفتاری دولت ایران فراهم شود.

محمد شاه هنوز از طهران حرکت نکرده بود که مستر مکنایل به الکساندر بورنس که در کابل بود در سوم مارس ۱۸۳۷ چنین مینویسد:

«من قلباً مایل هستم که شما با امیر دوست محمد خان بیک قرارداد صحیحی برسید و بهتر است دوست محمدخان به هرات و قندهار هر دو دست پیدا کند و آنها را به تصرف در آورد. با مختصر مساعدت از طرف ما به دوست محمد خان او میتواند قندهار و هرات هر دو را متصرف شود. هر گاه یک قرض پولی باو داده شود او را بانجام اینکار قادر خواهد نمود و ما باین وسیله خوب میتوانیم بر او مسلط شویم.[۳]

مستر مکنایل در این موقع وسایل مخصوصی داشت که قادر بود کاغذهای سیاسی دیگران را بدست آورده برای لرد پالمراستون وزیر امور خارجه انگلیس بفرستد؛ از آنجمله نوشتجات کنت سیمونیچ، وزیر مختار روس مقیم دربار ایران بود.»[۴]

در این موقع تمام حواس دولت انگلیس متوجه امور افغانستان بود و ایران را بکلی رها نموده بودند. اگر سی سال قبل نظر این بود که ایران دیوار محکم هندوستان باشد در این اوقات نظر این بود که افغانستان سد محکم دروازه‌های هند شناخته شود و نظری که داشتند اتحاد ملت افغان بود و تصور مینمودند با شخص دوست محمدخان این مقصود انجام میشود، ولی کامران و یارمحمد خان کسانی نبودند که بشود آنها را باین سهولت کنار گذاشت، چه آنها برای انجام خدمات انگلیسها در این تاریخ بهتر از دوست محمدخان حاضر بودند.

بعلاوه دوست محمدخان بعبارات درخشان سیاسی عمال دولت انگلیس مفتون نمیشد و دنبال مساعدت مالی بود و از آنها کمک عملی میخواست و معلوم بود کهندلخان و سایر برادران دوست محمدخان متمایل بدولت ایران میباشند. بنابر این انگلیسها نتوانستند اطمینان کامل از دوست محمدخان تحصیل کنند.

چه در اینموقع مذهب اسلام نیز مانعی بزرگ بشمار میرفت و خیلی مشکل بود افغانها از پادشاه اسلام بریده با دولت مسیحی که نظر سوء بممالک اسلامی دارد طرح دوستی بریزند. علاوه بر این‌ها خود انگلیسها هم باین نکته مهم بر خورده بودند که اتحاد ملت افغان در تحت امارت کسی مانند امیر دوست محمدخان برای خود انگلیسها نیز خطرناک خواهد بود. لذا مذاکرات آنها فوری با دوست محمد خان قطع گردید و او نیز جزء کسانی بحساب رفت که وجودش برای سیاست انگلیس خطرناک مینمود. پس کابل و قندهار هر دو را رها نمودند که از راه دیگر اوضاع آنها را بر هم زنند. فعلا آنچه که میتوانستند با کامران و یار محمد خان بواسطه دادن صاحب‌منصب برای سنگربندی شهر و دادن پول برای حفظ و دفاع شهر هرات مساعدت کنند کردند. اینک باید دسایسی برای اخراج دوست محمد خان از کابل و فرار کهندلخان از قندهار در هندوستان فراهم آورد و همین توطئه سبب خواهد شد که هرات هم از محاصره محمد شاه آزاد گردد.

شاه شجاع که در سال ۱۸۰۹ توسط الفین‌استون طرح دوستی و اتحاد را با دولت انگلیس ریخته بود و آن معاهده معروف را با انگلیسها بر ضد دولت ایران و فرانسه منعقد نمود فعلا در هندوستان وظیفه‌خوار حکومت هندوستان و دوست باوفای انگلیسها بود و هیچ کس بهتر از او نبود که این مقصود را بتواند انجام دهد. یعنی دولت انگلیس پول و استعداد باو داده با مشاورین انگلیسی صحیح، با توپخانه و مهمات کافی بافغانستان روانه نمایند و امیر پنجاب را که دوست صمیمی انگلیسها است با شاه شجاع متحد نمایند و او را با قشون کافی بافغانستان برده بپادشاهی آن مملکت برقرار کنند. عمال دولت انگلیس نیز بنا بگفته خود جان ویلیام کی،[۵] از دنبال آنها کیسه‌های پول را تکان داده با صدای آن حضرات را تشویق کنند.

در این جا باید بدون شرم و خجالت اعتراف نمود که سیاست چه در معنی و چه در عمل بطور کلی از حقیقت و شرافت عاری میباشد.[۶]

در ۱۲ ماه می ۱۸۳۸ این تصمیم را حکومت هندوستان گرفت، در این صورت لازم بود که یک هیئتی پیش امیر پنجاب فرستاده بهر قیمتی شده او را در اجرای این نقشه شریک نمود. بنابراین سر ویلیام مکنوتن[۷] مأمور شد که رفته شرایط لازم را باو پیشنهاد کند و او را همراه گرداند.

در ۳۱ همان ماه هیئت اعزامی حکومت هندوستان در تحت ریاست مکنوتن به لاهور رسید. از طرف امیر پنجاب پذیرائی کامل شد و در سوم ماه جون مجلس محرمانه‌ای تشکیل شده و موضوع مذاکره در اطراف حمله ایران و روس به هندوستان بود. بعد مذاکره‌ای در باب دوست محمد خان شد و گفته شد که او دوست باوفای دولت ایران میباشد. بعد محبت روی نفوذ و اقتدار دولت انگلیس پیش آمد و گفته شد که دولت انگلیس میتواند برای این مبارزه دویست هزار نفر قشون آماده نماید که بخوبی بتوانند جلوی قشونهای ایران و روس هر دو را بگیرند. هر گاه قشون دولت مقتدر امیر پنجاب هم به قشون دولت انگلیس ملحق شود بمراتب بهتر میتوان از هجوم روس و ایران جلوگیری نمود.

بعد از مذاکرات مفصل صحبت از اتحاد دولت انگلیس با امیر پنجاب شد و نمایندهٔ انگلیس اظهار نمود چون دولت ایران با دولت روس متحد شده و دارند بطرف هندوستان عزیمت مینمایند، فرمانفرمای کل هندوستان چنین صلاح میداند که برای حفظ هندوستان دولت انگلیس و امیر پنجاب و شجاع‌الملک با هم متحد شده از آنها جلوگیری نمایند و حال این هیئت از طرف حکومت هندوستان آمده است که هر گاه مهاراجه مایل باشد اتحاد عملی شود و در ضمن نمایندهٔ انگلیس اظهار نمود هر گاه مهاراجه بخواهد با شاه شجاع متحد شده دو نفری بافغانستان بروند که دوست محمدخان و برادران او را اخراج کنند دولت انگلیس با این اقدام موافقت خواهد نمود؛ ولی امیر پنجاب حاضر نشد و قرار شد قوای هر سه مملکت متفقاً بافغانستان حمله کنند و دوست‌محمدخان را اخراج و هرات را از محاصره نجات دهند وشاه شجاع را بامارت افغانستان برقرار کنند.

در ۲۶ ماه جون ۱۸۳۸ طرح معاهدهٔ سه طرفی بین نمایندگان انگلیس، امیر پنجاب و شاه شجاع حاضر شد، باین ترتیب که شاه شجاع با قشونهای اجیر خود و قسمتی از قشون انگلیس بطرف قندهار عزیمت کند. امیر پنجاب با قشونهای خود و عده‌ای از قشون انگلیس بطرف کابل و انگلیسها در ساحل رود سند متوقف باشند که در موقع لزوم بهر طرف که لازم باشد کمک کنند.

پس از آنکه تمام این نقشه‌ها حاضر شد لازم گردید که هیئتی هم پیش شاه شجاع در لودیانا رفته او را از این تصمیم مطلع سازند، باز مستر ویلیام مکنوتن با چند نفر صاحب‌منصب انگلیسی مأمور شدند شاه شجاع را از جریان امر مطلع گردانند.

در ۱۵ جولای شاه شجاع ملاقات شد و او را از موضوع خبردار کردند و تمام وقایع اخیر را که در هرات و کابل و لاهور اتفاق افتاده بود برای او مفصلا شرح دادند و علاوه نمودند که تمام این اقدامات برای نجات مملکت افغانستان میباشد و در ضمن قرارداد دولت انگیس را باو گوش زد نمودند که دولت انگلیس مایل است شاه شجاع با مساعدت و کمک انگلیسها و باتفاق قشون آن دولت بافغانستان رفته بر تخت سلطنت افغانستان جلوس نماید و یک عده صاحب‌منصب انگلیسی مأمور خواهند شد قشون افغانستان را تعلیمات نظامی بدهند و چند نفر صاحب‌منصبان ارشد کشوری در دربار شاه شجاع متوقف خواهند بود که در اداره نمودن مملکت با شاه کمک کنند.

شاه شجاع با تمام این نظریات دولت انگلیس موافقت نمود، فقط پیشتهادی که داشت این بود که این عملیات زودتر شروع گردد. چونکه هر چه زودتر اقدام شود کامران و اهل هرات بیشتر قوت قلب پیدا خواهند نمود و بهتر مقاومت خواهند کرد، شاه علاوه نمود که باید فوری یک نفر را بهرات فرستاده و کامران را دلدادی داد و امیدوار نمود که از شهر هرات خوب دفاع کند.

در ۱۷ جولای ۱۸۳۸ شاه شجاع پیشنهادهای خود را بشرح زیر ادامه داد:

اول اینکه سلطنت افغانستان مابین اولاد او دائمی باشد. دوم بعد از آنکه شاه شجاع به تخت سلطنت افغانستان جلوس نمود و مملکت آرام شد حق داشته باشد بلخ، سیستان، بلوچستان و اطراف و نواحی کابل را ضمیمه قلمرو خود سازد، و بعضی شرایط دیگر که تمام را انگلیسها موافقت نمودند و قرارداد طرفین حاضر شده بامضا رسید.

این مژده را به زمان شاه کور، که او هم در این محل با شاه شجاع وظیفه‌خوار انگلیسها بود خبر دادند و او خیلی خوشوقت گردید که پس از چهل سال باز بمملکت اجدادی خود مراجمت میکند.

نقشه‌ای که انگلیسها کشیده بودند عملی شد و معلوم گردید که دلیل این همه مخالفت با دوست محمدخان چه بوده، جونکه ممکن نبود دوست محمدخان این شرایط را از انگلیسها قبول کند، بعلاوه اگر دوست محمدخان باقی میماند بعید نبود ملت افغانستان در تحت سرپرستی او متحد شده و بلای بزرگی برای انگلیسهای هندوستان تهیه کنند و عده‌ای از سیاسیون انگلیس دارای این عقیده بودند که عدم اتحاد بین امرای افغانستان عین صلاح دولت انگلیس میباشد چه نفاق آنها اسباب قدرت و نفوذ انگلیسها است.[۸]

اینک قرارداد با امیر پنجاب و شاه شجاع بطوریکه دلخواه فرمانفرمای هندوستان بود بانجام رسید و لازم بود که قوای نظامی نیز تشکیل شده شاه شجاع را برده بکابل برساند، البته این قشون باید از مملکتی که در تحت تفوذ و سلطهٔ انگلیسها بود گرفته شود و آنها را صاحب‌منصبان انگلیسی تعلیم نموده برای این مقصود حاضر کنند.

در این هنگام لرد اوکلند فرمانفرمای کل، یک نقشهٔ عریض و طویل برای تصرف افغانستان تهیه دیده بود.[۹]

علاوه بر آنکه شاه شجاع کاملا بوسیله مستشاران لشکری و کشوری انگلیسها احاطه شده بود یکعده را نیز معین کرده بودند که در قندهار، غزنه و هرات متوقف باشند و امور آنجاها را در دست خود بگیرتد، ظاهر این امر این بود که شاه شجاع پادشاه افغانستان باشد ولی باطن امر اینکه جزئیات امور لشکری و کشوری در دست همکاران انگلیسی شاه شجاع قرار بگیرد.

در مدت قلیلی تمام مأمورین انگلیسی با قوای نظامی و مهمات و اسباب سفر آماده گردید. حال باید دید، این قشون باین عظمت با این عده مستشاران عالی‌رتبه انگلیسی و یک فرمانده کل و این همه مخارج برای چه بوده؟... البته لازم بود معلوم باشد این قوا با این دستگاه عریض و طویل برای چیست و بر ضد کدام دولت می‌باشد.

اگر برای جلوگیری از دولت ایران و مساعت بسکنه هرات است با خاتمه یافتن موضوع آن و اینکه شاه ایران از اطراف هرات مراجعت نموده بود دیگر اقدامی لزوم نداشت در این صورت میبایستی هندوستان و ممالکی که این قشون باید از آن جاها عبور کند بدانند مقصود از این لشکرکشی چه میباشد، البته فرمانفرمای کل هندوستان باید بگوید این همه تدارکات برای چیست.

در اول اکتبر ۱۸۳۸ تقریباً بیست روز بعد از مراجمت پادشاه ایران از خاک هرات فرمانفرمای کل هندوستان ابلاغیه ذیل را صادر نمود که چون موضوع آن مربوط بایران میباشد عین مطالب آن از انگلیسی در اینجا ترجمه میشود:[۱۰]

«البته پوشیده نیست که در سال ۱۸۳۲ یک سلسله معاهدات با امیر سند نواب باوالپور و ماهاراجه رنجیت سنگ با حکومت هندوستان منعقد گردید و مقصود عمده از این معاهدات این بود که کشتی‌رانی در رود سند مفتوح گردد و وسائل بسط و توسعه تجارت آسان نشود و در ضمن هم در آسیای مرکزی برای ملت انگلیس نفوذ مشروعی که بواسطه مبادلهٔ مال‌التجاره طبعاً بوجود میآید حاصل گردد.

نظر باینکه از مساعدت امراء افغانستان که در آن مملکت ظاهراً استیلا پیدا کرده بودند بتوان برخوردار شد و این معاهدات را بطور صحیحی عملی کرد، در اواخر سال ۱۸۳۶ هیئتی بعنوان میسیون تجارتی در تحت ریاست کاپیتان بورنس نزد دوست محمدخان اعزام گردید و مأموریت این هیئت فقط برای انجام مقاصد تجارتی بود.

زمانیکه کاپیتان بورنس در راه بود و بطرف کابل میرفت ناگهان اطلاعاتی بفرمانفرمای کل هندوستان رسید که قشونهای امیر دوست محمدخان بدون دلیل و سببی غفلتاً بمملکت متحد قدیمی و دوست صمیمی دولت انگلیس، مهاراجه رنجیت سنگ، حمله نموده است.

البته این فکر در این موقع برای ما طبعاً پیش میآید که تصور کنیم دوست باوفا و متحد ما، مهاراجه، در دفاع و جلوگیری از این حمله غفلت و سستی نخواهد نمود ولی برای حکومت هندوستان این ترس وجود داشت که ممکن است بواسطه این حرکات نایرهٔ جنگ در اطراف و جوانبی که ما میکوشیم دایرهٔ تجارت را توسعه دهیم مشتعل شده مقاصد صلح‌طلبی دولت انگلیس را که برای منافع عمومی میباشد از بین ببرد.

برای اینکه این نوع اختلافات به نتیجه زیان‌آوری منجر نشود، فرمانفرمای کل هندوستان تصمیم گرفت به کاپیتان بورنس دستور دهد باطلاع امیر دوست محمدخان برساند که اگر امیر کابل رفتار خود را طوری نشان بدهد که بتواند با مهاراجه رنجیت سنگ بیک قرارداد عاقلانه و عادلانه برسد فرمانفرمای کل هندوستان نفوذ خود را برای مساعدت با مهاراجه بکار خواهد برد تا اینکه بین او و امیر کابل روابط دوستانه ایجاد گردد.

ماهاراجه رنجیت سنگ با آن صفات حمیدهٔ مخصوصی که داراست و همیشه اعتماد و ایمان کامل بعهد و میثاق ملت انگلیس داشته است فوراً پیشنهاد فرمانفرمای کل هندوستان را استقبال نمود مشروط بر اینکه رفتار خصمانه و عملیات جنگی از طرف امیر افغانستان موقوف گردد.

در همین حین بسمع فرمانفرمای کل هندوستان رسید که قشون ایران شهر هرات را محاصره نموده است، بعلاوه یک دسایس جدی هم در تمام افغانستان شروع شده و مقصود از این دسایس این است که نفوذ و وسعت قلمرو دولت ایرانرا تا ساحل رود سند بلکه بماوراء رود سند توسعه دهند و دربار ایران نه تنها یک رفتار توهین‌آمیز و جبران‌ناپذیر نسبت بمأمورین و میسیون دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در ایران اتخاذ نموده است بلکه بموجب علائم و آثاری که بدست آمده، داخل در اجرای نقشه‌هائیست که کاملا مخالف با روح و اسم عهدنامهٔ موجوده است که بین دولتین ایران وانگلیس منعقد شده و فعلا برقرار میباشد.

پس از آنکه کاپیتان بورنس مدت زیادی در کابل سرگردان و معطل ماند از مذاکرات خود نتیجه‌ای نگرفت، چونکه امیر دوست محمدخان بملاحظه اعتماد و اطمینانی که بمساعدت و تشویق دولت ایران داشت در موضوعاتی که با مهاراجه مورد اختلاف یود اصرار میورزید و ادعاهای بدون دلیل و منطق داشت و این ادعاها طوری بودند که فرمانفرمای کل هندوستان نظر برعایت اصول عدالت و انصاف و ملاحظه دوستی و وفاداری مهاراجه رنجیت سنگ، نمیتوانست وسیلهٔ انجام ادعاهای امیر کابل باشد و در همان حال حاضر بودند نقشه‌های توسعهٔ ارضی امیر را که فقط برای جاه‌طلبی بود در صورتیکه صلح و امنیت سرحدات هندوستان دوچار خطر و خسارت واقع نشود قبول نمایند بالاخره امیر کابل تهدید نمود که چنانچه مقاصد او باین وسایل نشود او بهر دولت خارجی متوسل خواهد شد.

در این بین‌ها، نیات باطنی امیر کابل معلوم گردید و روشن شد که مقاصد دولت ایران را دایر بموضوع افغانستان دارد تقویت میکند و طریقی را اتخاذ نموده است که نسبت به نفوذ و اقتدار دولت انگلیس در هندوستان خصمانه است و عاقبت آن زیان‌آور میباشد.

در نتیجه بی‌اعتنائی‌های امیر دوست محمد خان به پیشنهادات کاپیتان بورنس و عدم توجه او بمنافع دولت انگلستان ، کاپیتان بورنس مجبور شد بدون اینکه بتواند از مأموریت خود نتیجه‌ای بگیرد کابل را ترک کند.

در این صورت واضح بود که دیگر هیچ نوع دخالتی از طرف دولت انگلیس برای ایجاد روابط اتحاد و دوستی بین امیر پنجاب و دوست محمد خان ممکن نمیباشد و سیاست خصمانهٔ امیر کابل علناٌ نشان میداد که امیر کابل کاملا در تحت نفوذ دولت ایران است، در این صورت مادامیکه کابل در تحت فرمان امیر دوست محمد خان میباشد هرگز نمیتوان امیدوار شد که امنیت و آسایش در همسایگی‌های ما وجود داشته باشد و یا اینکه بتوان منافع امپراطوری هندوستان ما را از دستبرد و تجاوز مصون داشت.

فرمانفرمای کل هندوستان در اینجا لازم میداند که بموضوع محاصره هرات و رفتار ملت ایران نسبت باین شهر اشاره کند. محاصرهٔ این شهر چند ماه است که بتوسط قشون ایران ادامه دارد، حملهٔ دولت ایران بشهر هرات یک رفتار غیر عادلانه و یک نوع فشار ظالمانه است و در عین حال که نمایندهٔ مختار دولت انگلیس مقیم دربار طهران کراراٌ بدربار ایران دایر بهرات اعتراض نموده است، دولت ایران هر نوع پیش‌نهاد عادلانه و مناسبی را که برای خاتمهٔ محاصره از طرف وزیر مختار اتگلیس شده رد نموده است.

باید در این موقع این را نیز علاوه کنم که محصورین هرات، رشادت و شجاعت تمام که شایستهٔ این قبیل دفاع‌های مشروع است که از خود نشان داده‌اند و فرمانفرمای کل هندوستان شجاعت و رشادت آنها را که یگانه وسیلهٔ دفاع آنهاست تحسین میکند و امیدوار است بتواند هرات را موفقانه دفاع کرده آنرا حفظ کند تا اینکه دولت انگلیس از هندوستان بآنها کمک برساند.

در این بین مقاصد دیرینه دولت ایران بواسطه اتفاقات متوالیه اخیر که در منافع بریتانیای کبیر مؤثر بود رفته رفته روشن گردید.

فرمانفرمای کل هندوستان اخیراً بواسطه مکاتبات مستر مکنایل وزیر مختار دولت انگلیس مقیم طهران مطلع گردید که نمایندهٔ مختار فوق‌الذکر در مقابل عدم انجام تقاضاهای مشروع خود و بواسطهٔ یک رویه مخالف و جدی دربار ایران که نسبت باو اتخاذ نموده بود مجبور شد دربار ایران را ترک کند و یک اعلامیه صادر نماید که روابط حسنه بین دولتین ایران و انگلیس مقطوع میباشد.

آن دلیلی که دولت انگلستان را وادار باین اقدام نموده است تجاوز قشون دولت ایران است که در افغانستان پیشروی نموده و این اقدام دولت ایران علامت دشمنی با انگلستان میباشد و همین موضوع را برحسب دستور رسمی، دولت انگلیس بپادشاه ایران اطلاع داده است.

امراء قندهار یعنی برادرهای امیر دوست محمد خان سر تسلیم پیش پادشاه ایران فرود آورده‌اند و قوای خود را در اختیار دولت ایران گذاشته‌اند. در صورتیکه اطلاع دارند این اقدام آنها مخالف منافع و حقوق ملت انگلیس میباشد. در هر حال فعلا امراء قندهار در محاصرهٔ هرات با دولت ایران مساعدت میکنند.

در اثر پیش آمدهای بحران‌آمیز فعلی میسیون اعزامی بکابل مجبور شد کابل را ترک کند و فرمانفرمای کل هندوستان فوراً اهمیت موقع را درک نمود و برای جلوگیری از پیش‌رفت‌های سریع دسایس و تعدیات خارجی که داشت بطرف سرحدات متصرفات ما جلو میآمد مجبور شد اقدامات مؤثری بکند.

در این موقع توجه مخصوص فرمانفرمای کل هندوستان بطرف اهمیت مقام شجاع‌الملک و تقاضاهای مشروع او جلب گردید.

شاه شجاع‌الملک زمانیکه در افغانستان دارای قدرت و عظمت بود صمیمانه حاضر شد قوای خود را بمساعدت دولت انگلیس آماده کند و از روی عزم ثابت مصمم شد با دولت انگلیس متحد شده بعملیات خصمانه بر ضد دشمنان دولت انگلیس تا هر جائیکه لازم باشد جنگ کند. متأسفانه مملکت او بتوسط یک عده غاصب از دست او خارج گردید و مجبور شد بمملکت هندوستان دولت انگلیس پناه بیاورد. این است که فعلا در هندوستان مهمان عزیز دولت انگلیس است.

اما تا موقعی که از این عملیات مخالف منافع اساسی ما احراز نموده‌اند دولت انگلستان نیز نفوذ و اقتدار آنها را محترم داشته است، ولی تعقیب سیاست خصمانهٔ امراء افغان که حالیه خوب مکشوف شده است برای ما غیرقابل تحمل میباشد. در این صورت وسائل دیگری باید برای امنیت و حفظ منافع خود اتخاذ نمائیم و سعادت و ترقی متصرفات ما در شرق محتاج باتخاذ یک چنین وسائل مؤثر میباشد. ما میبایست در سرحدات مستعمرات خود یک هم‌عهد و متحد علاقه‌مندی بعوض امراء فعلی افغانستان که حالیه مطیع و فرمان‌بردار دول مخالف ما هستند داشته باشیم و این متحد ما باید کسی باشد که بتواند در مقابل قشون دشمن که میخواهد بوسیله قوای خود به قلمرو خود توسعه ارضی بدهد مقاومت کند.

بعد از مطالعات زیاد و دقیق، فرمانفرمای کل هندوستان معتقد شده است که محتاج یک چنین متحدین صمیمی میباشد، با ملاحظهٔ سیاست فعلی و رعایت عدالت، باین نتیجه رسیده است که با فکر و قصد شاه شجاع‌الملک که در تمام افغانستان مورد قبول عامه است موافقت کند.

بموجب تصدیق عده‌ای از معتمدین مسلم شده است که شاه شجاع‌الملک بهترین کسی است که بتواند دوست متحد و صمیمی دولت انگلستان گردد، بنابراین فرمانفرمای کل هندوستان تصمیم گرفت که با رفتن شاه شجاع‌الملک بافغانستان از طرف حکومت هندوستان مساعت کند.

وقتیکه این تصمیم گرفته شد لازم بود که دوست باوفای صدیق ما مهاراجه رنجیت سنگ نیز در این عزم و اقدام شرکت نماید و داخل در اتحاد دولت انگلیس و شاه شجاع‌الملک باشد. لذا مکنوتن در ماه جون گذشته بدربار مهاراجه اعزام گردید و نتیجه گرفته شد که یک اتحاد سه‌گانه بین دولت انگلیس، شاه شجاع‌الملک و مهاراجه رنجیت سنگ برقرار گردد[۱۱] و بموجب این معاهده متصرفات مهاراجه تأمین گردید و او هم در مقابل تعهد نمود که در استرداد تاج و تخت شاه شجاع‌الملک عملا مساعدت نماید.

در این معاهدهٔ سه‌گانه قیدشده که دشمنان و دوستان یکی از این سه دولت متحد، دشمنان و دوستان دو دولت دیگر میباشند.

بعضی مسائل و نکات مهم که بین کمپانی شرقی انگلیس و مهاراجه اسباب گفتگو بود اینک حل شده و موضوعاتی که به منافع کمپانی تماس داشت و بممالک مجاور مربوط بود معلوم و معین گردید. تأمین استقلال امارت سند بموقع مناسب محول شد و تمامیت ارضی هرات در تحت حکومت امیر فعلی آن کاملا مورد احترام قرار گرفته است.

البته تا موقع اجرای این مسائل و یا در حین عمل از روی دلایل عقلی میتوان امیدوار شد که آزادی و امنیت تجارت بطور کلی تأمین شده رو بترقی خواهد رفت و نام نیک و نفوذ عادلانهٔ بریتانیای کبیر مقام مناسب خود را در میان ملل آسیای مرکزی استحقاقاً بدست خواهد آورد و امنیت و آسایش عمومی در این موقع در قسمتهای مهم سرحدات هندوستان برقرار خواهد شد و یک رشته سدهای محکم و دائمی در مقابل دسائس و تجاوزات دشمنان اتخاذ خواهد گردید.

اعلیحضرت شاه شجاع‌الملک بوسیله قشونهای خود وارد افغانستان خواهد شد و برای اینکه از دخالتهای دول خارجی و از اختلافات دسته‌های مختلف داخله ایمن باشد قشون دولت انگلیس بحمایت او عازم افغانستان میشود و فرمانفرمای کل هندوستان از روی ایمان کامل امیدوار است که اعلیحضرت شاه شجاع‌الملک بزودی بکمک و مساعدت رعایا و اتباع خود بر تخت پادشاهی افغانستان جلوس خواهد نمود.

زمانیکه شاه شجاع‌الملک بمقصود خویش نایل آمد و دارای نفوذ و اقتدار شد و استقلال و تمامیت مملکت خداداد افغانستان تأمین گردید، در آن هنگام قشون دولت انگلستان نیز افغانستان را تخلیه نموده به هندوستان مراجعت خواهند کرد.

آنچه که فرمانفرمای کل هندوستان را مجبور باتخاذ این تصمیم نموده است همانا وظایف و تکالیفی است که انجام آنها بعهدهٔ او میباشد یعنی تهیه وسائل امنیت و حفظ متصرفات اعلیحضرت ملکهٔ انگلستان. در عین حال نهایت خرسندی را دارد که در ضمن انجام وظیفه میتواند بایجاد اتحاد و یگانگی ملت افغانستان مساعدت نماید. در تمام اوقاتی که این قضایا در حال انجام است تمام نفوذ دولت انگلیس برای پیشرفت هر مقصود مفیدی که برای خیر عامه است بکار خواهد رفت، هر گاه اختلاف نظری پیش آمد برفع آن خواهد کوشید و اگر خسارتی فراهم گردد جبران آنرا تأمین خواهد نمود علاوه بر تمام اینها اختلافات و مشاجراتی که در این چند سالهٔ اخیر در افغانستان پیش آمده و سعادت و نیک‌بختی ملت افغانستان را دوچار خطر نموده است این اقدامات فعلی آنهارا دفع خواهد نمود. حتی نسبت بآن عده امرائیکه در افغانستان عملیات خصمانهٔ آنها اسباب خسارت و دشمنی نسبت بدولت انگلستان شده است در صورتیکه تا فرصت باقی است تسلیم شده بدشمنی خودشان خاتمه دهند و بر خلاف سابق بخیر و صلاح وطنشان عمل نمایند، با آنها نیز از روی عدل و انصاف رفتار شده حیثیت و شرافت آنها محفوظ خواهد ماند. خاتمه.

حسب‌الامر فرمانفرهای کل هندوستان اعلام گردید. امضاء (و. ح. مکنوتن) منشی حکومت هندوستان در خدمت فرمانفرمای کل – اول اکتبر ۱۸۳۸.»

این اعلامیه موقعی اشاعت یافت که قشون محمدشاه بیست روز متجاوز بود هرات را ترک نموده بودند، با این حال این اعلامیه را علیه دولت ایران منتشر نمودند و قشون انگلیسی و قشون سیخها با قشونهائی که برای شاه شجاع‌الملک تهیه نموده بودند در دهم دسامبر ۱۸۳۸ بطرف افغانستان بحرکت در آمدند.

این قشونکشی به بهانهٔ آمدن محمدشاه بهرات تجهیز شده بود ولی باطن امر جهت تصرف مملکت سند و اشغال افغانستان و مسلح نمودن ممالک آسیای مرکزی علیه دولت ایران بوده که در این تاریخ بواسطه نزدیکی بدولت روس اسباب ناراحتی خیال اولیای امور انگلستان را چه در هند و چه در لندن فراهم نموده بود.

داستان این لشکرکشی یکی از داستانهای حزن‌انگیز و رقت‌آوری است که در تاریخ لشکرکشی‌های ممالک آسیای مرکزی کمتر نظیر دارد. از این عدد چهل هزار نفری که بافغانستان اعزام گردید و باعث برهم زدن اوضاع افغانستان شد فقط یک نفر طبیب نیمه‌جانی بدر برد و او هم فقط برای این زنده ماند که بتواند شرح اتفاقات و وقایع اخیر لشکر سند را بدولت هندوستان عرضه دارد.

این قشون باین نظم و ترتیب بداخلهٔ افغانستان حرکت نمود. قندهار و غزنه را متصرف شدند و دوست محمدخان از این قشون شکست خورده گرفتار گردید و او را آورده در هندوستان حبس کردند. کهندلخان و بعضی از برادران او بدولت ایران پناهنده گشتند و شجاع‌الملک را با جلال و شکوه تمام برده به تخت سلطنت افغانستان نشاندند و خود انگلیسها مهام امور لشکری و کشوری افغانستان را در دست گرفته صندوقهای طلای انگلیسی را بدون شمارش در تمام افغانستان پراکنده نمودند.

جان ویلیام کی گوید:

«نمایندهٔ مختار دولت انگلیس که همراه شاه شجاع‌الملک بود و کلیهٔ امور سیاسی افغانستان با دست او اداره میشد خوب فهمیده بود که حرص و آز افغانها در مقابل طلای دولت انگلیس هرگز نمیتواند مقاومت کند. بنابراین صندوقهای طلا را باز نموده محتویات آنها را در تمام افغانستان بدون ملاحظه پراکنده نمود و بیک رویه بسیار بد و سیاست فاسدکننده‌ای اقدام نمود. اگر چه این رویه در ابتدا با موفقیت کامل توأم بود ولی در آخر کار اساس این سیاست کاملا واژگون گردید و بخرابی کلی منتهی شد.»[۱۲]

«پایان جلد اول»


  1. جان ویلیام کی (صفحه ۱۹۰)
  2. No sane man ever questions the assertion that Russian diplomatists encouraged Mohamad Shah to undertake the expedition against Herat and that Russian officers aided the operation of the siege. No reasonable man doubts that so encouraging and so aiding persia in aggressive measures against the frontier of Afghanistan, Russia harboured ulterior designs not wholly unassociated with thoughts the Position of the British in Hindustan. (war in Afghanistan. Vol. 1. P. 294.)
  3. I sincerely wish if the Mir Dost Mohammed Khan and you come to a good understanding that he were in possession of both Gandahar and Harat, Dost MohammedKhan, with a little aid from us could be put in possession of both Gandahar and Harat.

    A loan of money would Possibly enable him to do this, and would given8 a great hold upon him. (Kaye vol. 1. P. 304)

  4. جان ویلیام کی (صفحه ۴۰۵)
  5. England was to remain in the back-ground Jingling the money bags. (Kaye. Vol. 1. P320)
  6. Diplomacy is, in its general intend and practice shamefully destitute of Honesty and truth. (P. 325)
  7. Sir William Macnaghten.
  8. Captain Wade had declared his conviction that the disunion of the Afghan Chiefs was an element of sccurity to the British Government. (Kaye. P. 355)
  9. جان ویلیام کی (صفحه ۳۶۶)
  10. The War in Afghanistan by J. W. Keye. (P 370)
  11. پیشاور مال افغانستان بود و باو واگذار شد.
  12. Sir William Macnaghten had understood that the Afghan cupidity would not be proof against British gold, so that he opened the treasure-chests, scattered its contents with an ungrudging hand and commenced a system of corruption which though seemingly auccee0ful at the beginning brought in the end utter ruin of the policy he had reared. (P. 436)