تاریخ نو/۸
صورت انداخته به عزم ملحق شدن به اردوی خاقان مغفور روانهٔ قراجهداغ شدند. اما حسینخان سردار با لشکر ایروان که در مقابل لشکر روس در لری نشسته بود بعد از شنیدن خبر گنجه از مقابل لشکر روس برخاسته به مملکت ایروان عود نمود و آن سال نیز حاصل مملکت ایروان را به روی اندوختههای دیگر گذاشته سال را به فراغت و مدّعای خود به پایان رسانید.
ذکر احضار نمودن خاقان مغفور نایبالسلطنه را به اردوی همایون و مأمور نمودن به حفظ سرحدات و عود فرمودن به دارالخلافه
چون واقعهٔ گنجه و گذشتن نایبالسلطنه از رود ارس به طریقی که مذکور شد به عرض خاقان مغفور رسید برای دلداری و رفع حزن از نایبالسلطنهٔ مرحوم او را احضار به اردوی مبارک فرموده که قراری در امور دولتی داده شده و حبر و نقصانی که واقع شده حاصل شود. نایبالسلطنهٔ مرحوم نیز متصرفات لشکری را که فیالجمله جمع شده بودند با محمدخان امیر نظام در لب رودخانهٔ ارس گذاشته و در همهٔ معبرها از معبر یدّیبلوک تا معبر جواد سوار و قراول تعیین فرمودند و به شیخ الملوک و به لشکر نظامی که همراه او بود حکم صادر شد که در معبر جواد مانده منتظر حکم ثانی از اردوی خاقان مغفور باشند و به میر حسنخان طالش نیز حکم شد که با لشکرهای نظام طالش و مغان به حفظ کنار رودخانهٔ کر از معبر جواد تا جایی که رودخانهٔ کر به دریای خزر میریزد پردازد و خود نایبالسلطنه و شاه مرحوم و امیرزاده بهراممیرزا و این دعاگوی دولت شاهی را همراه برداشته با آصفالدوله و سپهدار روانهٔ اردوی خاقان مغفور شدند و در جنگلی که در سر راه بود نزول فرموده بودند که بایست فردا از آنجا به اردوی خاقان مغفور ملحق شوند و چند روز بود که پادشاه مرحوم و امیرزادگان رکاب که از گنجه تا اینجا به طورهای مختلف آمده بودند طعام نخورده بودند و نایبالسلطنهٔ مرحوم نیز به نان خشک که همراه بود قناعت کرده شاه مرحوم به این دعاگوی دولت فرمود که بایست امشب به هر نحوی که باشد طبخی ساخته شود و مقرر فرمودند که هیمه حاضر و افروخته شده و اجاق بسته شده این دعاگو را برای تحصیل دیگ و برنج روانه فرمود و این دعاگو جمعی از تفنگچیان دماوندی را دید که در کنار کوهی افتادهاند فیالجمله با تابین و سرکردگان آنها آشنایی داشت و به هر طریقی که بود دیگی و برنجی از آنها تحصیل کرده به خدمت پادشاه مرحوم رساند، در این بین سواری به نظر رسید که رو به این طرف میآید، چون نزدیک رسید معلوم شد که جناب حاجیمیرزا آقاسی است جلو اسبش را دزدیدهاند و ریسمانی را به طرز افسار کرده بر سر اسب بسته است و یک حلقهٔ رکابش پاره شده و دوالی از عوض رکاب گذاشته و قجری اسبش را نیز بردهاند و گل و لای تا سینهٔ حاجی رسیده از دور فریاد میزند و میآید که از گریبان این ملاهای حلواخور چه میخواهید؟ باری به این هیأت رسیده دیگ را بار کرده دید، رو به این دعاگوی دولت کرده قسمها یاد نمود که اگر حال مرخصی مرا از نایبالسلطنه حاصل نکنید دیگر ترک خدمتگزاری کرده ازخانه بیرون نخواهم آمد و سه روز است گرسنهام تا از این پلو مرا سیر نکنید شما را بحل نخواهم کرد. باری از نایبالسلطنهٔ مرحوم مرخصی برای او حاصل آمد و پادشاه مرحوم را فیالجمله الفتی و معرفتی در این سفر به حاجی پیدا شد.
القصه از آن منزل کوچ کرده نایبالسلطنهٔ مرحوم در چمن طویله شامی به اردوی خاقان مغفور ملحق شده شرف پایبوس دریافته خاقان مغفور به نوازش و دلداری ایشان اشتغال فرمودند و به پادشاه مرحوم کمال مرحمت و عنایت مبذول داشتند و در اردوی طویله شامی مجلس مصلحت منعقد شده صلاح دولت را در آن دیدند که نایبالسلطنهٔ مرحوم به کنار رود ارس رفته با لشکرهایی که هست در آنجا توقف فرمایند و شیخ الملوک و میر حسنخان طالش نیز از معبر جواد تا کنار دریا و قزل آغاج را محافظت نمایند و حسینخان سردار نیز با لشکری که دارد سرحد ایروان را مضبوط نماید و نصیرخان طالش را با دویست نفر تفنگچی مازندرانی به حفظ قلعهٔ النجق نخجوان فرستادند و مصلحت چنان دیده آمد که خاقان مغفور از راه تبریز و مراغه و خمسه روانهٔ دار الخلافه شوند و پادشاه مرحوم را در امورات تبریز استقلال دهند.
بعد از اتمام مصلحت اردوی خاقان مغفور از طویله شامی کوچ کرده از راه قصبهٔ اهر قراجهداغ روانهٔ تبریز شدند و پادشاه مرحوم و امیرزاده بهراممیرزا و این دعاگو را نایبالسلطنهٔ مرحوم مرخص فرموده در رکاب خاقان مغفور روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شدیم و خود نایبالسلطنه به کنار رود ارس رفته به حفظ سرحد مشغول شدند و معلوم شد که شیخ الملوک به حرف مهر علیخان کسان خود را برداشته و تا رسیدن حکم توقف نکرده عازم اردوی خاقان مغفور شده است.
از آنجایی که نایبالسلطنهٔ مرحوم مستغنی از اینگونه امداد در هر حال بودند توکل به خدای تعالی فرموده به نفس نفیس فردا وحیدا به سرحدداری بیضهٔ اسلام اشتغال نمودند و خاقان مغفور بعد از انجام امورات ضروریهٔ تبریز از راه مراغه روانهٔ دارالخلافه شده به صحت و سلامت وارد دارالخلافه گردیدند و شیخ الملوک نیز بعد از چند روز به تبریز رسیده از همان راه به ملایر و تویسرکان رفتند.
ذکر احوال لشکر روس که بعد از واقعهٔ گنجه برای آنها روی نمود
ژنرال بسقویچ بعد از واقعهٔ گنجه به سبب اینکه تازه به سرحد رسیده بود و بلدیت از امور سرحد ایران نداشت و هنوز لشکر ابوابجمعی او به دربند و تفلیس نرسیده بودند ژنرال مدهدوف را با هشت هزار صالدات به قراباغ فرستاد که در مقابل نایبالسلطنه باشد و قدری صالدات نیز به مدد ژنرال قبه فرستاده حکم نمود که قصبهٔ سالیان و شیروان و شکی را مضبوط نمایند به خصوصه در سالیان که سرحد طالش است دو پلک صالدات گذارد که هم متوجه سرحد شده و هم به فکر آذوقه که از حاجی ترخان به کشتیهای بزرگ میآوردند و از آنجا به سالیان نقل خواهد شد مشغول شوند و خود عود نموده به تفلیس رفت که تا رسیدن لشکرها و گذشتن زمستان در دار الملک تفلیس مانده در بهار به هرچه مصلحت دولت باشد مشغولی نماید.
نایبالسلطنه نیز دو ماه در کنار آب ارس به نفس نفیس توقّف فرموده چون زمستان رسید و لشکریان بسیار از دست رفته بودند به قدر هزار سوار بهطور قراول در معبرها گذاشته و سیف الملوکمیرزا را که حاکم قراجه داغ بود به حفظ و حراست آنها گماشته خود عازم دارالسلطنهٔ تبریز شدند.