خاقانی (قصاید)/با آنکه به موی مانم از غم
با آنکه به موی مانم از غم | موئی ز جفا نمیکنی کم | |||||
دندان نکنی سپید تا لب | از تب نکنم کبود هر دم | |||||
گر گونهی غمگنان ندارم | زان نیست که هستم از تو خرم | |||||
دانی ز چه سرخ رویم؟ ایراک | بسیار دمیدم آتش غم | |||||
از جور تو آفتاب عمرم | بالای سر آمده است ارحم | |||||
خاقانی را به نیش مژگان | بس کز رگ جان گشادهای دم | |||||
در خاطر او ز آتش و آب | عشق تو سپه کشد دمادم | |||||
زان آتش و آب رست سروی | کز فیض بهاء دین کشد نم | |||||
مصباح امم امام اکمل | مفتاح همم همام اکرم |