| | | | | | |
|
خورشید کسری تاج بین ایوان نو پرداخته |
|
یک اسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته |
|
|
عیسی کده خرگاه او وز دلو یوسف چاه او |
|
در حوت یونس گاه او برسان نوپرداخته |
|
|
این علت جان بین همی، علتزدای عالمی |
|
سرسام وی را هردمی درمان نو پرداخته |
|
|
ابر از هوا بر گل چکان ماند به زنگی دایگان |
|
در کام رومی بچگان پستان نو پرداخته |
|
|
برده به چارم منظره، مهره برون از ششدره |
|
نزل جهان را از بره، صد خوان نو پرداخته |
|
|
هان شاخ دولت بنگرش کامسال نیک آمد برش |
|
چون باربد مرغ از برش دستان نو پرداخته |
|
|
شاه فلک بر گاه نو داده جهان را جاه نو |
|
چون حصن دین را شاه نو بنیان نو پرداخته |
|
|
هان النثار ای قوم هان جان مژده خواهید از مهان |
|
کاینک سر شروانشهان ایوان نو پرداخته |
|
|
بنموده اخترتان هنر، بخشیده افسرتان ظفر |
|
اقبال خسروتان ز فر، کیهان نو پرداخته |
|
|
خسرو جلال الدین سزد دارای شروان این سزد |
|
بزمش سپهر آئین سزد دوران نو پرداخته |
|
|
قصرش گلستان ارم، صدرش دبستان کرم |
|
در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته |
|
|
ایوانش را کز کعبه بیش، احسانش زمزم رانده پیش |
|
از بوقبیس حلم خویش ارکان نو پرداخته |
|
|
محراب خضر ایوان او، به ز آب حیوان خان او |
|
در هر شکارستان او، حیوان نو پرداخته |
|
|
فراش صدرش هر شهی، بهر چنین میدانگهی |
|
چرخ از مه نو هر مهی چوگان نو پرداخته |
|
|
گردون چو طاقی از برش، بسته نطاقی بر درش |
|
در هر رواقی از زرش، برهان نو پرداخته |
|
|
هر خاک پایش قبلهای، هر آبدستش دجلهای |
|
هر بذل او در بذلهای، صد کان نو پرداخته |
|
|
اشکال دولت کرده حل، بر تیرش از روی محل |
|
این سبز پنگان از زحل، پیکان نو پرداخته |
|
|
کلکش ابد را قهرمان بهر دواتش هر زمان |
|
هست از فم الحوت آسمان دندان نو پرداخته |
|
|
چون از لعاب شیر نر، دندان گاو است آبخور |
|
تیغش بر اعدا از سقر، زندان نو پرداخته |
|
|
باد از بقا حصن تنش، وز گرز البرز افکنش |
|
بر حصن جان دشمنش، غضبان نو پرداخته |
|
|
حکمش ولیعهد قدر، پیکانش سلطان ظفر |
|
تیرش ز طغرای هنر فرمان نو پرداخته |
|
|
تریاق عدلش هر دمی اکسیر جان عالمی |
|
خاقانی از مدحش همی دیوان نو پرداخته |
|