خاقانی (قصاید)/خوی فلک بین که چه ناپاک شد
خوی فلک بین که چه ناپاک شد | طبع جهان بین که چه غمناک شد | |||||
آخر گیتی است نشانی بدانک | دفتر دلها ز وفا پاک شد | |||||
سینهی ما کورهی آهنگر است | تا که جهان افعی ضحاک شد | |||||
گر برسد دست، جهان را بخور | زان مکن اندیشه که ناپاک شد | |||||
افعی اگرچه سر زهر گشت | خوردن افعی همه تریاک شد | |||||
رخصت این حال ز خاقانی است | کو به سخن بر سر افلاک شد |