| | | | | | |
|
در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر |
|
کز پر گشادن او آفاق بست زیور |
|
|
نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه |
|
پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر |
|
|
عکسی ز پای و پرش زد بر زمین ز گردون |
|
ز آن شد بهار رنگین، زین شد سحاب اغیر |
|
|
ز آن حرف صولجان وش زیرش دو گوی ساکن |
|
آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر |
|
|
یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد |
|
کرد اعتدال بر وی بیتالشرف مقرر |
|
|
یک چند چون سلیمان ماهی گرفت و اکنون |
|
چون موسی از شبانی گشتش بره مسخر |
|
|
عریان ز حوض ماهی سوی بره روان شد |
|
همچون بره برآمد پوشیده صوف اصفر |
|
|
ویحک نه هر شبانگه در آب گرم مغرب |
|
غسلش دهند و پوشند از حلهی مزعفر |
|
|
گویی جنابتش بود از لعبتان دیده |
|
کورا به حوض ماهی دادند غسل دیگر |
|
|
تا رست قرصهی خور از ضعف علت دی |
|
بیماری دق آمد شب را که گشت لاغر |
|
|
مانا که اندرین مه عیدی است آسمان را |
|
کاهیخت تیغ و آمد بر گاو قرصهی خور |
|
|
شاخ از جواهر اینک آذین عید بسته |
|
چون کام روزه داران گشته صبا معطر |
|
|
جیب گهر شکوفه، گوی انگله است غنچه |
|
کز باد نوبهاری آکنده شد به عنبر |
|
|
قوس قزح برآمد چون نیم زه ملمع |
|
کز صنعت صبا شد گوی انگله است غنچه |
|
|
آن غنچههای نستر بادامههای قز شد |
|
زر قراضه در وی چون تخم پیله مضمر |
|
|
غمناک بود بلبل، گل میخورد که در گل |
|
مشک است و زر و مرجان وین هر سه هست غم بر |
|
|
مانا که باد نیسان داند طبیبی ایرا |
|
سازد مفرح از زر مرجان و مشک اذفر |
|
|
شب گشت پست قامت چون رایت مخالف |
|
روز است آخته قد چون چتر شاه صفدر |
|