خاقانی (قطعات)/ای همه نیستها به صنع تو هست
ای همه نیستها به صنع تو هست | هستها با کمال ذات تو نیست | |||||
نیست یک دم که بنده خاقانی | غرقهی فیض مکرمات تو نیست | |||||
مرد مسافر حدیث خانه کو گوید | زان غرضش زن بود که بانوی خانه است | |||||
بود مرا خانهای نخست و دوم خوب | نیست سوم خانه خوب اگرچه یگانه است | |||||
گوئی خاقانیا ز خانه خبر ده | خانهی من همچو چوبه زیر میانه است | |||||
دوستکانی داد شاهم جام دریا شکل و من | خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست | |||||
هر که در دریا رود گر قی کند عذرش نهند | آنکه دریا شد در او گر قی کند معذور است |