| | | | | | |
|
بهشت صدرا تا دولت تو در دربست |
|
بر آستان تو درهای آسمان بگشاد |
|
|
قریشی هدی از رایت تو کرد شرف |
|
یمانی ظفر از تیغ تو گرفت نژاد |
|
|
به بارگاه تو دامن کشان رسید انصاف |
|
ز درگه تو گریبان دریده شد بیداد |
|
|
سپهر مهرهی بازوی بندگان تو گشت |
|
از آن قبل ز قبول فنا شده است آزاد |
|
|
سیه سپید جهان گوئی از دوات تو خاست |
|
که صورت شب و روز آمد آبنوس نهاد |
|
|
به یاد حضرت تو یوسفان مصر سخن |
|
مدام جام معانی کشند تا بغداد |
|
|
ز بود بنده و نابود او چه برخیزد |
|
کجا رضای تو نبود، نبود و بود مباد |
|
|
رضای خاطر من چون توئی تواند جست |
|
که آب و دانهی سیمرغ جم تواند داد |
|
|
خدایگان سپهر آستان نکو داند |
|
که در جهان سخن بنده بینظیر افتاد |
|
|
در آن مبین که ز پشت دروگری زاده است |
|
کجا خلیل پیمبر ه از دروگر زاد |
|
|
ز بنده بوی برند آن و این در این صنعت |
|
اگرچه موی برند این و آن در این بنیاد |
|
|
در آن چه عیب که از سرب بشکند الماس |
|
هنر در آن، که ز الماس بشکند پولاد |
|
|
بدل من آمدم اندر جهان سنایی را |
|
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد |
|
|
دهان دهر به گوهر چنان بیاکندم |
|
که ره نبود نفس را که گویدم فریاد |
|
|
به باغ خاطر من خواه تازه نخل سخن |
|
ز خشک بید هر افسردهای چه اری یاد |
|
|
ز نخل، میوه توان چید چون بیازی دست |
|
ز بید کرم توان یافت چون بجنبد باد |
|
|
اگر جهان من از غم کهن شده است رواست |
|
جهان به مدح تو تازه کنم بقای تو باد |
|
|
دلی که مدح تو سازد شکسته به که درست |
|
چو جای گنج سگالی خراب به کاباد |
|