خاقانی (قطعات)/دی جدل با معطلی کردم

خاقانی (قطعات) از خاقانی
(دی جدل با معطلی کردم)
  دی جدل با معطلی کردم که ز توحید هیچ ساز نداشت  
  آستین فضول می‌افشاند که ز ایمان بر او طراز نداشت  
  آخرش هم مصاف بشکستم که سلاحی بجز مجاز نداشت  
  نیک دور از خدای بود ز من بد او جز خدای باز نداشت  
  بی‌نیازا تو نصرتم دادی بر کسی کو به تو نیاز نداشت