خواجوی کرمانی (غزلیات)/آتش اندر آب هرگز دیدهئی
آتش اندر آب هرگز دیدهئی | عنبر اندر تاب هرگز دیدهئی | |||||
چون دهان بر لعل شورانگیز او | پسته و عناب هرگز دیدهئی | |||||
شد نقاب عارضش زلف سیاه | شام بر مهتاب هرگز دیدهئی | |||||
سنبل پرتاب هرگز چیدهئی | نرگس پرخواب هرگز دیدهئی | |||||
نرگسش در طاق ابرو خفته است | مست در محراب هرگز دیدهئی | |||||
شد دلم مستغرق دریای عشق | ذره در غرقاب هرگز دیدهئی | |||||
در غمش خواجو چو چشم خونفشان | چشمهی خوناب هرگز دیدهئی |