| | | | | | |
|
اشکست که میگردد در کوی تو همرازم |
|
و آهست که میآید در عشق تو دمسازم |
|
|
سر حلقهی رندان کرد آن طره طرارم |
|
دردیکش مستان کرد آن غمزهی غمازم |
|
|
گر صبر کند باری مشکل نشود کارم |
|
ور دیده بدوزد لب بیرون نفتد رازم |
|
|
جامی بده ای ساقی تا چهره برافروزم |
|
راهی بزن ای مطرب تا خرقه دراندازم |
|
|
در چنگ تو همچون نی مینالم و میزارم |
|
بر بوی تو همچون عود میسوزم و میسازم |
|
|
این ضربت بی قانون تا چند زنی برمن |
|
یک روز چو چنگ آخر در برکش و بنوازم |
|
|
هر دم که روان گردی جان در رهت افشانم |
|
وان لحظه که باز آئی سر در قدمت بازم |
|
|
چون با تو نپردازم آتشکده دل را |
|
کز آتش سودایت با خویش نپردازم |
|
|
در صومعه چون خواجو تا چند فرود آیم |
|
باشد که بود روزی در میکده پروازم |
|