خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای آینه قدرت بیچون الهی
ای آینه قدرت بیچون الهی | نور رخت از طره شب برده سیاهی | |||||
خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام | رخسار و سر زلف تو شرعست و مناهی | |||||
آن جسم نه جسمست که روحیست مجسم | وان روی نه رویست که سریست الهی | |||||
در خرمن خورشید زند آه من آتش | زان در تو نگیرد که نداری رخ کاهی | |||||
هر گه که خرامان شوی ای خسرو خوبان | صد دل برود درعقبت همچو سپاهی | |||||
خواجو سخن وصل مگو بیش که درویش | لایق نبود بر کتفش خلعت شاهی |