| | | | | | |
|
ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب |
|
وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب |
|
|
بر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوش |
|
مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب |
|
|
روزم شبست بیتو و چون روز روشنست |
|
کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب |
|
|
خورشید را بروی تو تشبیه چون کنم |
|
کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب |
|
|
بر روی چون مه ار چه بتابی کمند زلف |
|
باری به هیچ روی ز من روی بر متاب |
|
|
گفتم مگر بخواب توان دیدنت ولیک |
|
دانم که خواب را نتوان دید جز بخواب |
|
|
یک ساعتم از آن لب میگون شکیب نیست |
|
سرمست را شکیب کجا باشد از شراب |
|
|
چشمم بقصد ریختن خون دل مقیم |
|
افکنده است چون سر زلفت سپر بر آب |
|
|
در آرزوی روی تو خواجو چو بیدلان |
|
هر شب بخون دیده کند آستین خضاب |
|