خواجوی کرمانی (غزلیات)/باز هشیار برون رفته و مست آمدهایم
باز هشیار برون رفته و مست آمدهایم | وز می لعل لبت باده پرست آمدهایم | |||||
تا ابد باز نیاییم بهوش از پی آنک | مست جام لبت از عهد الست آمدهایم | |||||
از درت بر نتوان خاست از آنروی که ما | بر سر کوی تو از بهرنشست آمدهایم | |||||
با غم عشق تو تا پنجه در انداختهایم | چون سر زلف سیاهت بشکست آمدهایم | |||||
سر ما دار که سر در قدمت باختهایم | دست ما گیر که در پای تو پست آمدهایم | |||||
بر سر کوی تو زینگونه که از دست شدیم | ظاهر آنستکه آسانت بدست آمدهایم | |||||
عیب سرمستی خواجو نتوان کرد چو ما | باز هشیار برون رفته و مست آمدهایم |