خواجوی کرمانی (غزلیات)/به فلک میرسد خروش خروس
به فلک میرسد خروش خروس | بشنو آوای مرغ و نالهی کوس | |||||
شد خروس سحر ترنم ساز | در ده آن جام همچو چشم خروس | |||||
این تذروان نگر که در رفتار | مینمایند جلوهی طاوس | |||||
ساقیا باده ده که در غفلت | عمر بر باد میرود بفسوس | |||||
عالم آن گنده پیر بی آبست | که بر افروخت آتش کاوس | |||||
فلک آن پیر زال مکارست | که ز دستان او زبون شد طوس | |||||
گر فریبد ترا به بوس و کنار | تا توانی کنار گیر از بوس | |||||
زانکه از بهر قید دامادست | که گره میکنند زلف عروس | |||||
هر که او دل بدست سلطان داد | گو برو خاک پای دربان بوس | |||||
داروی این مرض که خواجو راست | برنخیزد ز دست جالینوس |