خواجوی کرمانی (غزلیات)/بیار ای لعبت ساقی شرابی
بیار ای لعبت ساقی شرابی | بساز ای مطرب مجلس ربابی | |||||
چو دور عشرت و جامست بشتاب | که هر دم میکند دوران شتابی | |||||
دل پرخون من چندان نماندست | که بتوان کرد مستی را کبابی | |||||
خوشا آن صبحدم کز مطلع جام | برآید هر زمانی آفتابی | |||||
الا ای باده پیمایان سرمست | بمخموری دهید آخر شرابی | |||||
گرم از تشنگی جان برلب آید | مگر چشمم چکاند برلب آبی | |||||
شد از باران اشک و بادهی شوق | دلم ویرانی و جانم خرابی | |||||
مگر بستست جادوی تو خوابم | که شبها شد که محتاجم بخوابی | |||||
چرا باید که خواجو از تو یکروز | سلامی را نمییابد جوابی |