خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترا با ما اگر صلحست جنگست
ترا با ما اگر صلحست جنگست | نمی دانم دگر بار این چه ینگست | |||||
به نقلی زان دهان کامم برآور | نه آخر پسته در بازار تنگست | |||||
چرا این قامت همچون کمانم | ز چشم افکندهئی گوئی خدنگست | |||||
ز اشکم سنگ میگردد ولیکن | نمیگردد دلت یا رب چه سنگست | |||||
بده ساقی که آن آئینه جان | کند روشن شراب همچو زنگست | |||||
بدار ای مدعی از دامنم چنگ | ترا باری عنان دل بچنگست | |||||
زبان درکش که ما را رهزن دل | نوای مطرب و آواز چنگست | |||||
از آن از اشک خالی نیست چشمم | که پندارم شراب لاله رنگست | |||||
اگر در دفتری وقتی بیابی | قلم در نام خواجو کش که ننگست |