| | | | | | |
|
ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه |
|
زلف کج طبعش کشد هر ساعتم در خرخشه |
|
|
میکشد هر لحظه ابرویش کمان برآفتاب |
|
کی کند هر حاجبی با شاه خاور خرخشه |
|
|
ای مسلمانان اگر چشمش خورد خون دلم |
|
چون توانم کرد با آن ترک کافر خرخشه |
|
|
هر دم آن جادوی تیرانداز شوخ ترکتاز |
|
گیرد از سر با من دلخسته دیگر خرخشه |
|
|
هر چه افزون تر کنم با آن صنم بیچارگی |
|
او ز بی مهری کند با من فزونتر خرخشه |
|
|
راستی را در چمن هر دم به پشتیقدش |
|
میکند باد صبا با شاخ عرعر خرخشه |
|
|
عیب نبود چون مدام از بادهی دورم خراب |
|
گر کنم یک روز با چرخ بد اختر خرخشه |
|
|
چشمم از بهر چه ریزد خون دل بر بوی اشک |
|
کی کند دریا ز بهر للی تر خرخشه |
|
|
همچو خواجو بندهی هندوی او گشتم ولیک |
|
دارد آن ترک ختا با بنده در سر خرخشه |
|