خواجوی کرمانی (غزلیات)/خطر بادیهی عشق تو بیش از پیشست
خطر بادیهی عشق تو بیش از پیشست | این چه دامست که دور از تو مرا در پیشست | |||||
ایکه درمان جگر سوختگان میسازی | مرهمی بردل ما نه که بغایت ریشست | |||||
دیده هر چند بر آتش زند آبم لیکن | حدت آتش سودای تو از حد بیشست | |||||
باده مینوشم و خون از جگرم میجوشد | زانکه بی لعل توام باده نوشین نیشست | |||||
عاشق اندیشهی دوری نتواند کردن | دوربینی صفت عاقل دور اندیشست | |||||
گر مراد دل درویش برآری چه شود | زانکه سلطان بر صاحبنظران درویشست | |||||
آشنایان همه بیگانه شدند از خواجو | لیکن او را همه این محنت و درد از خویشست |