خواجوی کرمانی (غزلیات)/خطی کز تیره شب برخور نوشتست
خطی کز تیره شب برخور نوشتست | چه خطست آن که بس در خور نوشتست | |||||
اگر چه در خورست آن خط ولیکن | خطا کردست کان برخور نوشست | |||||
خطا گفتم مگر سلطان حسنش | براتی بر شه خاور نوشتست | |||||
و گر نی اجری خیل حبش را | خراج روم بر قیصر نوشتست | |||||
و یا توقیع ملک دلبری را | مثالی بر مه از عنبر نوشتست | |||||
بشیرینی بتم بستست گوئی | بدان افسون که برشکر نوشتست | |||||
همه راز نهانم مردم چشم | بیاقوت روان بر زر نوشتست | |||||
تو گوئی منشی دیوان تقدیر | مرا این در ازل بر سر نوشتست | |||||
بچشم عیب در خواج میبینید | چو میدانید کاینش سرنوشتست |