خواجوی کرمانی (غزلیات)/دل بدست یار و غم در دل بماند
دل بدست یار و غم در دل بماند | خارم اندر پای و پا در گل بماند | |||||
ما فرو رفتیم در دریای عشق | وانکه عاقل بود بر ساحل بماند | |||||
ساربان آهسته رو کاصحاب را | چشم حسرت در پی محمل بماند | |||||
کی تواند زد قدم با کاروان | ناتوانی کاندرین منزل بماند | |||||
یادگار کشتگان ضرب عشق | نیم جانی بود و با قاتل بماند | |||||
ای پسر گر عاقلی دیوانه شو | کانکه او دیوانه شد عاقل بماند | |||||
کبک را بنگر که چون شد پای بند | چشم بازش در پی طغرل بماند | |||||
هر که او در عاشقی عالم نشد | تا قیامت همچنان جاهل بماند | |||||
دل چو رویش دید و جانرا در نباخت | خاطر خواجو عظیم از دل بماند |