خواجوی کرمانی (غزلیات)/رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین دل
رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین دل | چون تواند که کشد بار غمش چندین دل | |||||
زین صفت بر من اگر جور کند مسکین من | ور ازین پس ندهد داد دلم مسکین دل | |||||
من ازین در به جفا باز نگردم که مرا | پای بندست در آن سلسلهی مشکین دل | |||||
با گلستان جمالش نکشد فصل بهار | اهل دل را به تماشای گل و نسرین دل | |||||
خسرو ار بند وگر پند فرستد فرهاد | برنگیرد بجفا از شکر شیرین دل | |||||
دلم از صحبت خوبان نشکیبد نفسی | ای عزیزان من بیدل چکنم با این دل | |||||
نکند سوی دل خستهی خواجو نظری | آه از آن دلبر پیمان شکن سنگین دل |