خواجوی کرمانی (غزلیات)/رخش با آب و آتش در نقابست
رخش با آب و آتش در نقابست | لبش با آتش اندر عین آبست | |||||
شکنج طرهاش برچهره گوئی | که از شب سایبان برآفتابست | |||||
لب شیرین او یا جان شیرین | خط مشکین او یا مشگ نابست | |||||
عقیقش کاتش اوآب لعلست | عذارش کاب او آتش نقابست | |||||
شکردر اهتمام پر طوطیست | قمر در سایهی پر غرابست | |||||
ز چشمش فتنه بیدارست و چشمش | چو بختم روز و شب در عین خوابست | |||||
عقیق اشک من در جام یاقوت | شراب لعل یا لعل مذابست | |||||
سر انگشت نگارینت نگارا | بخون جان مشتاقان خضابست | |||||
اگر شورم کنی ورتلخ گوئی | چو طوطی شکرت شیرین جوابست | |||||
تن خواجو نگر در مهر رویت | که چون تار قصب بر ماهتابست |