| | | | | | |
|
روزگاری روی در روی نگاری داشتم |
|
راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم |
|
|
همچو بلبل میخروشیدم بفصل نوبهار |
|
زانکه در بستان عشرت نوبهاری داشتم |
|
|
خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهرآنک |
|
کز میان قلزم محنت کناری داشتم |
|
|
از کمین سازان کسی نگشود بر قلبم کمان |
|
چون بمیدان زان صفت چابک سواری داشتم |
|
|
گر غمم خون جگر میخورد هیچم غم نبود |
|
از برای آنکه چون او غمگساری داشتم |
|
|
درنفس چون بادم از خاطر برون بردی غبار |
|
گر بدیدی کز گذار او غباری داشتم |
|
|
داشتم یاری که یکساعت ز من غیبت نداشت |
|
گر چه هر ساعت نشیمن در دیاری داشتم |
|
|
چرخ بد مهرش کنون کز من به دستان در ربود |
|
گوئیا در خواب میبینم که یاری داشتم |
|
|
همچو خواجو با بد و نیک کسم کاری نبود |
|
لیک با او داشتم گر زانکه کاری داشتم |
|