خواجوی کرمانی (غزلیات)/زهی تاری ز زلفت مشگ تاتار
زهی تاری ز زلفت مشگ تاتار | گل روی تو برده آب گلنار | |||||
از آن پوشم رخ از زلفت که گویند | نمیباید نمودن زر به طرار | |||||
بود بی لعل همچون ناردانت | دلم پر نار و اشکم دانهی نار | |||||
اگر ناوک نمیاندازد از چیست | کمان پیوسته بر بالین بیمار | |||||
چو عین فتنه شد چشم تو چونست | که دائم خفته است و فتنه بیدار | |||||
دو چشم سیل بار و روی زردم | شد این رود آور و آن زعفران زار | |||||
مرا بت قبله است و دیر مسجد | مرا می زمزمست و کعبه خمار | |||||
دل پر درد را دردست درمان | تن بیمار را رنجست تیمار | |||||
چو انفاس عبیر افشان خواجو | ندارد نافهئی در طبله عطار |