| | | | | | |
|
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را |
|
می پرستانیم در ده بادهی گلفام را |
|
|
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست |
|
پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را |
|
|
احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست |
|
هر که از اول تصور میکند فرجام را |
|
|
من ببوی دانهی خالش بدام افتادهام |
|
گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را |
|
|
هر که او را ذرهئی با ماهرویان مهر نیست |
|
بر چنین عامی فضیلت مینهند انعام را |
|
|
شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق |
|
چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را |
|
|
گر بدینسان بر در بتخانهی چین بگذرد |
|
بتپرستان پیش رویش بشکنند اصنام را |
|
|
بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک |
|
هم بلطف عام او امید باشد عام را |
|
|
چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست |
|
حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را |
|