| | | | | | |
|
شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند |
|
زلف پرچین را چرا برصبح پرچین کردهاند |
|
|
خال هندو را خطی از نیمروز آوردهاند |
|
چین گیسو را ز رخ بتخانهی چین کردهاند |
|
|
گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز |
|
عیش تلخم را بشکر خنده شیرین کردهاند |
|
|
تا چه سحرست اینکه برگل نقش مانی بستهاند |
|
تا چه حالست این که برمه خال مشکین کردهاند |
|
|
آن خط عنبرشکن بر برگ گل دانی چراست |
|
نافه مشکست کاندر جیب نسرین کردهاند |
|
|
و آنرخ گلرنگ و قد چون صنوبر گوئیا |
|
گلستانی بر فراز سرو سیمین کردهاند |
|
|
مهرورزان ز اشتیاق طلعتش شب تا سحر |
|
چشم شب پیمای را در ماه و پروین کردهاند |
|
|
دردمندان محبت بر امید مرهمی |
|
آستانش هر شبی تا روز بالین کردهاند |
|
|
خسروان در آرزوی شکرش فرهادوار |
|
جان شیرین را فدای جان شیرین کردهاند |
|
|
کفر زلفش چون بلای دین و دل شد زان سبب |
|
همچو خواجو اهل دل ترک دل و دین کردهاند |
|