| | | | | | |
|
ما به نظارهی رویت بجهان آمدهایم |
|
وز عدم پی بپیت نعره زنان آمدهایم |
|
|
چون دل گمشده را با تو نشان یافتهایم |
|
از پی آن دل پرخون بنشان آمدهایم |
|
|
گر برآریم فغان از غم دل معذوریم |
|
کز فغان دل غمگین بفغان آمدهایم |
|
|
زخم شمشیر ترا مرهم جان ساختهایم |
|
لیکن از درد دل خسته بجان آمدهایم |
|
|
قامت از غم چو کمان کرده و دل راست چو تیر |
|
در صف عشق تو با تیر و کمان آمدهایم |
|
|
بی تو از دوزخ و فردوس چه جوئیم که ما |
|
هم ازین ایمن و هم فارغ از آن آمدهایم |
|
|
چون نداریم سکون بی نظر مغبچگان |
|
ساکن کوی خرابات مغان آمدهایم |
|
|
اگر آن جان جهان تیغ زند خواجو را |
|
گو بزن زانکه مبرا ز جهان آمدهایم |
|