خواجوی کرمانی (غزلیات)/مرغ در راه او پر اندازد
مرغ در راه او پر اندازد | شمع در پای او سر اندازد | |||||
پستهی شور شکر افشانش | شور در تنگ شکر اندازد | |||||
هر که چون افعیش کمر گیرد | خویش را از کمر در اندازد | |||||
گرد مه جادویش فسون در باغ | خواب در چشم عبهر اندازد | |||||
چون لبش عکس در قدح فکند | تاب در جان ساغر اندازد | |||||
نیم شب راه نیمروز زند | چون ز شب سایه بر خور اندازد | |||||
سیم پالای چشم ما هر دم | سیم پالوده بر زر اندازد | |||||
مردم بحر از آب دیدهی ما | جامهی موج در براندازد | |||||
در هوای تو چون پرد خواجو | که عقاب فلک پر اندازد |