| | | | | | |
|
نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست |
|
کان کسی نیست که هرلحظه دلش پیش کسیست |
|
|
تو کجا صید من سوخته خرمن باشی |
|
که شنیدست عقابی که شکار مگسیست |
|
|
نه من دلشده دارم هوس رویت و بس |
|
هر کرا هست سری در سر او هم هوسیست |
|
|
از دل ما نشود یاد تو خالی نفسی |
|
حاصل از عمر گرانمایهی ما خود نفسیست |
|
|
تو نه آنی که شوی یک نفس از چشمم دور |
|
کانکه او هر نفسی بر سر آبیست خسیست |
|
|
دمبدم محترز از سیل سرشکم میباش |
|
زانکه هر قطرهئی از چشمهی چشمم ارسیست |
|
|
چون گرفتار توام دام دگر حاجت نیست |
|
چه روی در پی مرغی که اسیر قفسیست |
|
|
بت محمول مرا خواب ندانم چون برد |
|
زانکه در هر طرفش ناله و بانگ جرسیست |
|
|
کمترین بنده درگاه تو گفتم خواجوست |
|
گفت گو بگذر از این در که مرا بنده یکیست |
|