خواجوی کرمانی (غزلیات)/هیچ شکر چو آن دهان دیدی
هیچ شکر چو آن دهان دیدی | هیچ تنگ شکر چنان دیدی | |||||
آن زمانت که در کنار آمد | جز کمر هیچ در میان دیدی | |||||
در چمن همچو شمع مجلس ما | طوطی آتشین زبان دیدی | |||||
راستی را شمائل قد او | هیچ در سرو بوستان دیدی | |||||
دل رباتر ز زلف و عارض او | شاخ سنبل بر ارغوان دیدی | |||||
در فغانم ز دست قاتل خویش | کشته را هیچ در فغان دیدی | |||||
همچو غرقاب عشق او خواجو | هیچ دریای بیکران دیدی |