| | | | | | |
|
جوش اشکیم وشکست آیینهدار است اینجا |
|
رقص هستی همهدم شیشه سوار است اینجا |
|
|
عرصهٔ شوخی ما گوشهٔ ناپیداییست |
|
هرکه روتافت به آیینه دچار است اینجا |
|
|
عافیت چشم ز جمعیت اسباب مدار |
|
هرقدر ساغر و میناست خمار است اینجا |
|
|
به غرور من وماکلفت دلها مپسند |
|
ای جنون تاز نفس آینه زار است اینجا |
|
|
نفی خود میکنم اثبات برون میآید |
|
تا بهکی رنگ توان باخت بهار استاینجا |
|
|
هرچه آید به نظر آن طرفش موهوم است |
|
روز شب صورت پشت و رخکار است اینجا |
|
|
سایهام باکه دهم عرضه سیهبختی خویش |
|
روز هم آینهدار شب تار است اینجا |
|
|
دامن چیده در این دشت تنزه دارد |
|
خاک صیادگل از خون شکار است اینجا |
|
|
زندگی معبدشرمی ست چه طاعت چهگناه |
|
عرق جبهه همان سبحه شماراستاینجا |
|
|
عشق میداند و بس قدرگرانجانی من |
|
سنگ شیرازهٔ اجزای شرار است اینجا |
|
|
چند بیدل به هوا دست وگریبان بودن |
|
جیبت ازکف ندهی دامن یار استاینجا |
|