دیوان بیدل دهلوی/غزلیات/روزی که زد به خواب شعورم ایاغ پا
روزی که زد به خواب شعورم ایاغ پا | من هم زدم ز نشئه به چندین دماغ پا | |||||
رنگ حنا زطبع چمن موج میزند | شسهستگوبی آنگل خودرو به باغ پا | |||||
سیر بهار رنگ نداردگل ثبات | لغزد مگر چولالهکسی را به داغ پا | |||||
آنجاکه نقش پای تومقصود جستجوست | سر جای موکشد به هوای سراغ پا | |||||
جز خاک تیره نیست بنای جهان رنگ | طاووس سوده است به منقار زاغ پا | |||||
با طبع سرکش اینهمه رنج وفا مبر | روز سور، شبکند اسب چراغ پا | |||||
یک گام اگر ز وهم تعلق گذشتهای | بیدل درازکن به بساط فراغ پا |