دیوان حافظ/اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
۲۳۰ | اگر ببادهٔ مشکین دلم کشد شاید | که بوی خیر ز زهد ریا نمیآید | ۲۱۲ | |||
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق | من آن کنم که خداوندگار فرماید | |||||
طمع ز فیض کرامت مبُر که خلق کریم | گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید | |||||
مقیمِ حلقهٔ ذکر است دل بدان امّید | که حلقهٔ ز سر زلف یار بگشاید | |||||
ترا که حسن خداداده هست و حجلهٔ بخت | چه حاجتست که مشّاطهات بیاراید | |||||
چمن خوشست و هوا دلکش است و می بیغش | کنون بجز دل خوش هیچ درنمیباید | |||||
جمیلهایست عروس جهان ولی هش دار | که این مخدّره در عقد کس نمیآید | |||||
بلابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر | بیک شکر ز تو دلخستهٔ بیاساید | |||||
بخنده گفت که حافظ خدایرا مپسند | ||||||
که بوسهٔ تو رُخ ماه را بیالاید |