دیوان حافظ/بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
۷۷ | بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت | واندران برگ و نوا خوش نالهای زار داشت | ۳۶ | |||
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست | گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت | |||||
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض | پادشاهی کامران بود از گدائی عار داشت | |||||
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست | خرّم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت | |||||
خیز تا بر کلک آن نقّاش جان افشان کنیم | کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت | |||||
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن | شیخ صنعان خرقه رهن خانّه خمّار داشت | |||||
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر | ذکر تسبیح ملک در حلقهٔ زنّار داشت | |||||
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت | ||||||
شیوه جنات تجری تحتها الأنهار داشت |