دیوان حافظ/جان بیجمال جانان میل جهان ندارد
۱۲۶ | جان بی جمال جانان میل جهان ندارد | هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد | ۱۴۷ | |||
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم | یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد | |||||
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشینست | دردا که این معمّا شرح و بیان ندارد | |||||
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن | ای ساربان فروکش کاین ره کران ندارد | |||||
چنگ خمیده قامت میخواندت بعشرت | بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد | |||||
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز | مستست و در حق او کس این گمان ندارد | |||||
احوال گنج قارون کایّام داد بر باد | در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد | |||||
گر خود رقیب شمعست اسرار ازو بپوشان | کان شوخ سربریده بند زبان ندارد | |||||
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ | ||||||
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد |