| | | | | | |
۱۱۵ |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد |
|
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد |
۱۵۱ |
|
چو مهمان خراباتی بعزّت باش با رندان |
|
که دردسر کشی جانا گرت مستی خمار آرد |
|
|
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما |
|
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد |
|
|
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکمست |
|
خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد |
|
|
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال |
|
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد |
|
|
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت |
|
بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد |
|
|
درین باغ از خدا خواهد[۱] دگر پیرانه سر حافظ |
|
نشیند بر لب جوئیّ و سروی در کنار آرد |
|