دیوان حافظ/در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
۳۲۶ | در نهانخانهٔ عشرت صنمی خوش دارم | کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم | ۳۵۶ | |||
عاشق و رندم و میخواره بآواز بلند | وین همه منصب از آن حور پریوش دارم | |||||
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری | من بآه سحرت زلف مشوّش دارم | |||||
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست | من رخ زرد بخونابه منقّش دارم | |||||
گر بکاشانهٔ رندان قدمی خواهی زد | نُقل شعر شکرین و می بیغش دارم | |||||
ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من | جنگها با دل مجروح بلاکش دارم | |||||
حافظا چون غم و شادیّ جهان در گذر است | ||||||
بهتر آنست که من خاطر خود خوش دارم |