دیوان حافظ/رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی

۴۶۵  رفتم بباغ صبحدمی تا چنم گلی آمد بگوش ناگهم آواز بلبلی  ۴۹۰
  مسکین چو من بعشق گلی گشته مبتلا واندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی  
  میگشتم اندر آن چمن و باغ دمبدم میکردم اندر آن گل و بلبل تأمّلی  
  گل یار حسن گشته و بلبل قرین عشق آنرا تفضّلی نه و این را تبدّلی [۱]  
  چون کرد در دلم اثر آواز عندلیب گشتم چنانکه هیچ نماندم تحمّلی  
  بس گل شکفته می‌شود این باغ را ولی کس بی بلای خار نچیدست ازو گلی  
  حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ  
  دارد هزار عیب و ندارد تفضّلی  


  1. چنین است در خ یعنی گل را تفضّلی به بلبل نبود و بلبل را تبدّلی از عشق گل نه، - در اغلب نسخ بجای «تفضّلی»، تغیّری،