دیوان حافظ/من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

۳۳۸  من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم  ۳۱۸
  گفتی ز سرّ عهد ازل یک سخن بگو آنگه بگویمت که دو پیمانه درکشم  
  من آدم بهشتیم امّا درین سفر حالی اسیر عشق جوانان مهوشم  
  در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم  
  شیراز معدن لب لعلست و کان حسن من جوهریّ مفلسم ایرا[۱] مشوّشم  
  از بس که چشم مست درین شهر دیده‌ام حقّا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم  
  شهریست پر کرشمهٔ[۲] حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه[۳] خریدار هر ششم  
  بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم  
  حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست  
  آیینهٔ ندارم از آن آه میکشم  


  1. چنین است در اغلب نسخ قدیمه، نسخ چاپی: مفلس از آنرو، — «ایرا» یعنی از برای آن و ازین جهت (برهان).
  2. چنین است در خ ق و شرح سودی، (بدون واو عاطفه)، نسخ جدیده: پر کرشمه و خوبان.
  3. خ: گر نه، ی: ار نه.