دیوان حافظ/هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
۳۰۰ | هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک | گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک | ۳۰۱ | |||
مرا امید وصال تو زنده میدارد | و گر نه هر دمم از هجر تست بیم هلاک | |||||
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش | زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک | |||||
رود بخواب دو چشم از خیال تو هیهات | بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک | |||||
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم | و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک | |||||
بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا | لِاَنّ روحی قد طاب ان یکون فداک | |||||
عنان مپیچ که گر میزنی بشمشیرم | سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک | |||||
ترا چنانکه توئی هر نظر کجا بیند | بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک | |||||
بچشم خلق عزیز جهان شود حافظ | ||||||
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک |