دیوان حافظ/گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
۲۲۸ | گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود | پیش پائی بچراغ تو ببینم چه شود | ۲۱۸ | |||
یا رب اندر کنف سایهٔ آن سرو بلند | گر من سوخته یکدم بنشینم چه شود | |||||
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار | گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود | |||||
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید | من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود | |||||
عقلم از خانه بدر رفت و گر می اینست | دیدم از پیش که در خانهٔ دینم چه شود | |||||
صرف شد عمر گرانمایه بمعشوقه و می | تا از آنم چه بپیش آید از اینم چه شود | |||||
خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت | ||||||
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود |