دیوان سلمان ساوجی/قطعهها/شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسی است
دادند اشتری دو سه نواب شه مرا
شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسی است
عقلم به طنز میگفت انظر الی الابل
کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است
دیدم ضعیف جانوری مثل عنکبوت
گفتم کزین متاع مرا در سرا بسی است
پرسیدمش چه جانوری گفت من شتر
گفتم بلای جانی و ما را بلا بسی است
گفتم تو گربهای نه شتر گفت چاره نیست
در حیز زمانه شتر گربهها بسی است