دیوان سلمان ساوجی/قطعهها/که احوال حاجی است در اضطراب
شنودم که میگفت بشوده به شیخ
که احوال حاجی است در اضطراب
چه من دوش خوابی عجب دیدهام
که سیلی در آمد ز کوه زراب
عمارات حاجی و پالانهاش
همی برد و میکرد یکسر خراب
یکی از خبیثان شهر این سخن
به جایی رسانید و دادش جواب
نمایند هر شب خران را بخواب
که پالان گران را ببردست آب